English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (2 milliseconds)
English Persian
saluting battery توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
Other Matches
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
To stand at the salute. بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
saluted احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
salute سلام
salutations سلام
salutation سلام
salaams سلام
salaaming سلام
saluted سلام
kind regards سلام
good afternoon سلام
howdy سلام !
allhail سلام
all hail سلام
saluting سلام
salutes سلام
hullo سلام
salaamed سلام
hello سلام
greets : سلام
greeted : سلام
greet : سلام
ave سلام
greetings سلام
greeting سلام
regards سلام
regard سلام
regarded سلام
salaam سلام
blank catridge گلوله سلام
hellos سلام کردن
greetings سلام کننده
salaams سلام کردن
saluted سلام دادن
hello سلام کردن
hallos سلام کردن
color salute سلام به پرچم
greeting سلام کننده
half cap نیم سلام
gun salute تیر سلام
minute gun توپ سلام
salaamed سلام کردن
salaam سلام کردن
saluting gun توپ سلام
take the salute سلام گرفتن
to give the time of day سلام کردن
to take the salute سلام گرفتن
hullos سلام کردن
salaaming سلام کردن
admirals' march سلام تیمساری
nodding acquaintance سلام علیک
hailing : سلام درود
hailing سلام کردن
stye سنده سلام
hails : سلام درود
salute سلام دادن
hails سلام کردن
hailed سلام کردن
sty سنده سلام
hail : سلام درود
saluting سلام دادن
sties سنده سلام
hail سلام کردن
hailed : سلام درود
styes سنده سلام
salutes سلام دادن
full dress لباس سلام
peace be with you سلام برشما باد
saluter سلام دهنده یاکننده
to make a curtsy سلام زنانه کردن
Give him my regards. سلام من را به او برسان. [مرد]
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
to salute an officer افسری را سلام دادن
Please give him my (best) regards. سلام مرا به اوبرسانید
to return a greeting جواب سلام دادن
give my r. s to him سلام مرابه او برسانید
to fire salute توپ سلام انداختن
fire salute توپ سلام انداختن
curtseying سلام یاتواضع کردن
curtsied سلام یاتواضع کردن
curtsy سلام یاتواضع کردن
curtsying سلام یاتواضع کردن
evening gun توپ سلام شامگاه
hails سلام برشما باد
curtsey سلام یاتواضع کردن
curtsies سلام یاتواضع کردن
hail سلام برشما باد
hailed سلام برشما باد
hailing سلام برشما باد
salutations تعارف سلام اول نامه
he has an axe to grind سلام لربی طمع نیست
Everyone sends their regards to you. همگی بهت سلام رسوندن.
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
To greet someone . To exchange greetings with someone. با کسی سلام وتعارف کردن
To be a nodding acquaintance of someone . با کسی سلام وعلیک داشتن
salutation تعارف سلام اول نامه
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
present arms سلام درحال پیش فنگ
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
personal salute تیر سلام برای افراد
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
levee سلام عام بارعام دادن
half cap سلام با اندک تکانی درکلاه
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
Can't you just say hello like a normal person? نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
ahoy ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
saluted سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
capped سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
cap سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salute سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
rifle salute احترام با تفنگ سلام با تفنگ
color salute سلام پرچم احترام به پرچم
executrix زن اجراکننده
functor اجراکننده
standards enforcer اجراکننده استانداردها
batteries اتشبار
spitfire اتشبار
battery اتشبار
counter battery ضد اتشبار
fiery اتشبار
headquarters battery اتشبار ارکان
separate battery اتشبار مستقل
headquarters battery اتشبار قرارگاه
cross fire اتشبار متقاطع
hostile battery اتشبار دشمن
counter battery عملیات ضد اتشبار
firing battery اتشبار تیر
battery executive افسرتیر اتشبار
battery headquarters ارکان اتشبار
battery commander فرمانده اتشبار
battery center مرکز اتشبار
counter battery criteria خط مشی ضد اتشبار
counterbattery fire تیر ضد اتشبار
suspect battery اتشبار مشکوک دشمن
battery defense پدافند دور تا دور اتشبار پدافند از اتشبار
battery executive افسر اجرائیات اتشبار
battery اتشبار صدای طبل
safety card کارت تامین اتشبار
firing battery اتشبار تیراندازی کننده
batteries اتشبار صدای طبل
battery groung pattern طرح گسترش توپهای اتشبار
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
missile monitor نوعی سیستم توزیع اتش الکترونیکی متحرک پدافندهوایی که در سطح گروه وگردان و اتشبار مورد استفاده میباشد
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com