Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English
Persian
dead ball
توپ خارج ازبازی
Search result with all words
sideline
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelined
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
Other Matches
stanzas
بخشی ازبازی هاکی
stanza
بخشی ازبازی هاکی
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
teeing ground
منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
triplebogey
حساب سه ضربه بیشتر ازاستاندارد در هر بخش ازبازی گلف
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
off
خارج از
abroad
خارج
out
خارج
non-combatants
خارج از صف
outside
خارج
out-of-
خارج از
outside
در خارج
out of
خارج از
external
خارج
outsides
خارج
outsides
در خارج
non combatant
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
out of tune
خارج
off side
خارج از خط
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
externals
خارج
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
per
خارج از
externally
از خارج
aroint
خارج شو
out-
خارج
forth of
خارج از
outed
خارج
out
خارج از حدود
outed
خارج بیرون
nonsense
خارج از منطق
out
خارج بیرون
To fall out.
از صف خارج شدن
issued
خارج شدن
extramarital
خارج از زناشویی
extramundane
خارج دنیایی
quotient
خارج قسمت
outed
خارج از حدود
derail
از خط خارج شدن
out-
خارج از حدود
out-
خارج بیرون
extramarital
خارج ازدواجی
derail
از خط خارج کردن
bring out
خارج کردن
derailing
از خط خارج کردن
cross country
خارج از جاده
derails
از خط خارج شدن
derails
از خط خارج کردن
outbound
خارج ازمحدوده
outbound
مربوط به خارج
double out
081 خارج
egress
خارج شدن
derailing
از خط خارج شدن
derailed
از خط خارج کردن
abaxile
خارج از مرکز
derailed
از خط خارج شدن
acentric
خارج از مرکز
anieoro
از داخل به خارج
eccentrics
خارج از مرکز
eccentric
خارج از مرکز
begone
خارج شو عزیمت کن
beside the question
خارج از موضوع
blow out
به خارج دمیدن
emissive
خارج شونده
torts
خارج از قرارداد
tort
خارج از قرارداد
exterritorial
خارج الملکتی
extra cosmical
خارج ازعالم
extra professional
خارج حرفهای
extra regular
خارج ازقاعده
irrelevant
خارج از موضوع
extra spectral
خارج طیفی
extracellular
خارج سلولی
extragalactic
خارج کهکشانی
endarch
متشکل در خارج
from the outside
از خارج
[از جایی]
off duty
خارج از نگهبانی
off duty
خارج از خدمت
expulse
خارج کردن
extraneous
خارج از قلمروچیزی
alfresco
خارج از منزل
issues
خارج شدن
to pass off
خارج شدن
over the side
خارج از ناو
ouyby
خارج از دور از
quotients
خارج قسمت
popping
خارج شدن
void
خارج شدن
unship
خارج کردن
outbye
خارج از دور از
overseas
خارج ازکشور
outboard bearing
یاتاقان خارج
emigration
مهاجرت به خارج
out of turn
خارج از نوبت
out of proportion
خارج از اندازه
out of phase
خارج از فاز
out of line
خارج از خط جبهه
out of door
خارج ازمنزل
oversea
خارج از کشور
outdoors
خارج از منزل
to fall out
خارج شدن
to rule out
خارج کردن
submultiple
خارج قسمت
without
بطرف خارج
beside the mark
خارج ازموضوع
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
exit
خارج شدن
exits
خارج شدن
standaway
خارج از بدن
ungracious
خارج از نزاکت
extraction
خارج کردن
soto uke
دفاع از خارج
issue
خارج شدن
phase out
خارج کردن
out of action
خارج ازنبرد
extraterritorial
خارج الارضی
from out of town
از خارج
[از شهر]
off key
خارج از مایه
out of doors
خارج ازمنزل
discharges
خارج کردن
discharge
خارج کردن
eject
خارج کردن
from outside
از خارج
[از شهر]
inaccessible
خارج از دسترس
extrauterine
خارج رحمی
extravascular
خارج رگی
fescennine
خارج ازاخلاق
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
outsides
به سمت خارج
foreign market
بازار خارج
ejected
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
off season
خارج از فصل
out of question
خارج از موضوع
neither here nor there
خارج ازموضوع
away
دوراز خارج
outside
به سمت خارج
abroad
خارج از کشور
ejects
خارج کردن
out-of-
در خارج بواسطه
off center
خارج از مرکز
extra-marital
خارج از زناشویی
out of
در خارج بواسطه
not to the point
خارج از موضوع
rationed
خارج قسمت سهمیه
to go abroad
به خارج
[از کشور]
رفتن
belch
بازور خارج شدن
rations
خارج قسمت سهمیه
ration
خارج قسمت سهمیه
abaton
[محل خارج از دسترس]
face
[نمای خارج ساختمان]
outward
بطرف خارج بیرونی
layman
خارج از حرفه یا فن خاصی
obsolescent
از رده خارج شده
laymen
خارج از حرفه یا فن خاصی
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
belches
بازور خارج شدن
belched
بازور خارج شدن
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
belching
بازور خارج شدن
thrower in
پرتابگر خارج از زمین
out of range
که خارج از حد سیستم باشد
to put out of court
از دستور خارج کردن
out of action
از نبرد خارج شده
escalate
از مهار خارج شدن
on side
در داخل خط خارج نشده
off centre load
بار خارج از مرکز
escalated
از مهار خارج شدن
obiter dictum
خارج از موضوع دعوی
escalates
از مهار خارج شدن
escalating
از مهار خارج شدن
misifit
لباس خارج از اندازه
lie on the table
از دستور خارج شدن
lay on the table
از دستور خارج کردن
voice-over
صدای خارج از تصویر
outbound cargo
بار خارج از کشور
outcaste
شخص خارج ازمذهب
swap out
مبادله کردن به خارج
superempirical
خارج از جهان مادی
strike out
از بازی خارج شدن
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
step out
از محلی خارج شدن
transfinite
خارج ازاعداد محدود
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
unplayable
توپ خارج ازدسترس
phase out
به ترتیب خارج کردن
outwork
سفارش به خارج از شرکت
outwards
بطرف خارج بیرونی
outside grasp
گرفتن میله از خارج
outre
خارج از حدود معمولی
outrange
خارج ازتیررس بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com