Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English
Persian
football
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
Search result with all words
to play football
فوتبال بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
Other Matches
football game
بازی فوتبال
footballers
فوتبال بازی کن
footballer
فوتبال بازی کن
soccer
بازی فوتبال
football
بازی فوتبال
footballs
بازی فوتبال
water polo
بازی فوتبال ابی
scrummage
نوعی بازی فوتبال راگبی
speedball
نوعی بازی شبیه فوتبال
scrums
نوعی بازی فوتبال راگبی
scrum
نوعی بازی فوتبال راگبی
hockey
چوگان بازی با اصول فوتبال
he is a novice in football
در بازی فوتبال تازه کار است
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
Football pool
[British English]
قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
I am stiff with football.
بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
soccer
فوتبال
football
توپ فوتبال
gridition
زمین فوتبال
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
playing fields
زمین فوتبال
kick about
فوتبال هردمبیل
eleven
تیم فوتبال
elevens
تیم فوتبال
boot
کفش فوتبال
left for ward
در فوتبال پیشرو چپ
soccer field
زمین فوتبال
grid
زمین فوتبال
playing field
زمین فوتبال
pigskin
توپ فوتبال
grids
زمین فوتبال
canadian football
فوتبال کانادایی
gridiron
زمین فوتبال
association football
اتحادیه فوتبال
football club
[British Englisch]
باشگاه فوتبال
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
kick off
شروع مسابقه فوتبال
football fan
[American English]
طرفدار فوتبال آمریکایی
signal caller
مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
six man football
فوتبال دو تیم 6 نفره
soccer ball throw
پرتاب توپ فوتبال
goalkeeper
دروازه بان فوتبال
rules of football
قوانین یا قواعد فوتبال
goalkeepers
دروازه بان فوتبال
indoor soccer
فوتبال داخل سالن
football hooligan
خرابگر پر سر و صدای فوتبال
touchline
خط اطراف زمین فوتبال
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
to finish the ball into the net
با توپ گل زدن
[فوتبال]
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
Playing football is not my idea of fun .
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
football cleats
کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
flag football
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
uprights
تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
to let the ball do the work
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
punt
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
grey cup
مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
fielder
بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
team area
محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
yardage
تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
broomball
نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
groundhopper
[British English]
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور
[از خانه]
تیم خود را دیدار میکند.
football
توپ فوتبال آمریکایی
[توپ بیضوی]
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
moved
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
played
بازی کردن
moves
بازی کردن
actuble
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
playing
بازی کردن
plays
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
bump
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
play-acted
بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
twiddle
بازی کردن
playact
رل بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
play
بازی کردن
toy
بازی کردن
toys
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
play
رل بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
twiddling
بازی کردن
play-act
بازی کردن
move
بازی کردن
played
رل بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
mountebank
حقه بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
fence
شمشیر بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
card
ورق بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com