English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
English Persian
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
Other Matches
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
retain نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
spare برای یدکی نگاه داشتن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
spared برای یدکی نگاه داشتن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
exhausts تخلیه کردن خروج
exhaust تخلیه کردن خروج
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
arrest جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
hold جلوگیری کردن
checks جلوگیری کردن از
restrains جلوگیری کردن از
to keep back جلوگیری کردن از
bridling جلوگیری کردن از
holds جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
rebuffing جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
pull up جلوگیری کردن
to provide against جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
bridled جلوگیری کردن از
bridles جلوگیری کردن از
inhibit جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
rebuffs جلوگیری کردن
arrested جلوگیری کردن
restrain جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
arrests جلوگیری کردن
check جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن
hinders جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
preventing جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
prohibit جلوگیری کردن
hinder جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
hindered جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com