English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (26 milliseconds)
English Persian
traverse تکذیب کردن دعوی
traversed تکذیب کردن دعوی
traverses تکذیب کردن دعوی
traversing تکذیب کردن دعوی
Other Matches
estopel عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
contradicts تکذیب کردن
contradicted تکذیب کردن
impugning تکذیب کردن
contradict تکذیب کردن
denied تکذیب کردن
refuting تکذیب کردن
denies تکذیب کردن
impugns تکذیب کردن
rebut تکذیب کردن
refuted تکذیب کردن
refutes تکذیب کردن
refute تکذیب کردن
disproving تکذیب کردن
disproves تکذیب کردن
disproved تکذیب کردن
disprove تکذیب کردن
rebutting تکذیب کردن
rebutted تکذیب کردن
rebuts تکذیب کردن
deny تکذیب کردن
impugn تکذیب کردن
denying تکذیب کردن
impugned تکذیب کردن
negative رد یا تکذیب یا انکار کردن
negatives رد یا تکذیب یا انکار کردن
recant گفته خود را تکذیب کردن
recanting گفته خود را تکذیب کردن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
recanted گفته خود را تکذیب کردن
recants گفته خود را تکذیب کردن
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
suing دعوی کردن
sued دعوی کردن
quarrel دعوی کردن
quarreled دعوی کردن
quarreling دعوی کردن
quarrels دعوی کردن
sue دعوی کردن
sues دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن
set up claim to دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن
go to law اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
relinquished ترک دعوی کردن
litigated طرح دعوی کردن
disclaiming ترک دعوی کردن
quarrels دعوی کردن منازعه
relinquish ترک دعوی کردن
relinquish a claim ترک دعوی کردن
disclaim ترک دعوی کردن
disclaimed ترک دعوی کردن
quarreled دعوی کردن منازعه
litigate طرح دعوی کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
disaffirm ترک دعوی کردن
subduct ترک دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن منازعه
pretend to دعوی یا ادعا کردن
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
disclaims ترک دعوی کردن
litigating طرح دعوی کردن
litigates طرح دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن منازعه
quarreling دعوی کردن منازعه
quarrel دعوی کردن منازعه
relinquishes ترک دعوی کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
dismissal عزل مختومه کردن دعوی
pretends بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom دعوی عقل یا حکمت کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
dismissals عزل مختومه کردن دعوی
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
redundancies در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancy در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
assoil رد کردن تکذیب کردن
disaffirm دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
disproof تکذیب
contradictions تکذیب
disproval تکذیب
rebuttal تکذیب
rebuttals تکذیب
disaffirmation تکذیب
confutation تکذیب
impugnation تکذیب
impugnment رد تکذیب
refutal تکذیب
falsification تکذیب
refutation تکذیب
denial تکذیب
denials تکذیب
rebutment تکذیب
contradiction تکذیب
irrefutable تکذیب ناپذیر
refutable تکذیب پذیر
traverse of an indictment تکذیب کیفرخواست
deniable قابل تکذیب
confutation مورد تکذیب
contradictable قابل تکذیب
elenchus تکذیب قیاسی
elench تکذیب منطقی
irrefutable غیرقابل تکذیب
unanswerable تکذیب ناپذیر
contradictor تکذیب کننده
rebutter تکذیب کننده
d. of a statement تکذیب گفته ایی
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
impugnable رد کردنی قابل تکذیب
irrefutable غیر قابل تکذیب
negation of statement انکار یا تکذیب گفتهای
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
irrefragable غیر قابل انکار و تکذیب
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
non commital از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
negationist کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
lawsuits دعوی
claim دعوی
quarrel دعوی
cases دعوی
case دعوی
quarreled دعوی
suit at law دعوی
pretensions دعوی
claimed دعوی
lawsuit دعوی
strife دعوی
professions دعوی
pretension دعوی
claiming دعوی
quarrels دعوی
profession دعوی
quarreling دعوی
quarrelled دعوی
claims دعوی
quarrelling دعوی
prime impression دعوی بدوی
proceeding for damage دعوی خسارت
prime impression دعوی ابتدایی
remedy sought by plaintiff خواسته دعوی
possessory action دعوی مالکیت
desistement انصراف از دعوی
litigation دعوی قضایی
quitclaim ترک دعوی
litigants اصحاب دعوی
parties اصحاب دعوی
pretension دعوی خودفروشی
relinquishment of a claim اسقاط دعوی
relinquishment of a claim ترک دعوی
pretensions دعوی خودفروشی
post litem motam پس از طرح دعوی
litigant طرف دعوی
desistement ترک دعوی
claimants اصحاب دعوی
litigation ترافع دعوی
the litigants طرفین دعوی
hearing استماع دعوی
vexatious action دعوی ایذائی
issues موضوع دعوی
initiating proceedings اقامه دعوی
withdrawal of a case استرداد دعوی
bringing an action اقامه دعوی
plea پاسخ دعوی
pleas پاسخ دعوی
suited خواستگاری دعوی
suits خواستگاری دعوی
jactation دعوی دروغ
jactitation دعوی دروغ
set off دعوی متقابل
hearings استماع دعوی
issued موضوع دعوی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com