Dictiornary-Farsi | تکمه زدن باتکمه محکم کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (35 milliseconds)

English	Persian
button	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoned	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoning	تکمه زدن باتکمه محکم کردن


Other Matches

brace	بابست محکم کردن محکم بستن
braced	بابست محکم کردن محکم بستن
buds	تکمه شکوفه کردن
bud	تکمه شکوفه کردن
budded	تکمه شکوفه کردن
botton	بسته شدن تکمه کردن
peg	میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs	میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down	بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
knob	تکمه
botton	تکمه
tuber	تکمه
buttons	تکمه
tubers	تکمه
bluebottles	گل تکمه
bluebottle	گل تکمه
knobs	تکمه
buttoning	تکمه
buttoned	تکمه
button	تکمه
staked	محکم کردن
spokes	محکم کردن
fasten	محکم کردن
fastened	محکم کردن
fastens	محکم کردن
spoke	محکم کردن
set taut	محکم کردن
rivet	محکم کردن
riveted	محکم کردن
stake	محکم کردن
crimping	محکم کردن
mount	محکم کردن
chock	محکم کردن
stakes	محکم کردن
braced	محکم کردن
strengthens	محکم کردن
strengthened	محکم کردن
strengthen	محکم کردن
mounts	محکم کردن
to make good	محکم کردن
make tight	محکم کردن
rivets	محکم کردن
riveting	محکم کردن
take up <idiom>	محکم کردن
consolidate	محکم کردن
clinching	محکم کردن
clamping	محکم کردن
house	محکم کردن
tightens	محکم کردن
housed	محکم کردن
houses	محکم کردن
tightening	محکم کردن
rigidify	محکم کردن
clinches	محکم کردن
tightened	محکم کردن
clamps	محکم کردن
tighten	محکم کردن
clamped	محکم کردن
reinforce	محکم کردن
clinch	محکم کردن
brace	محکم کردن
clamp	محکم کردن
to make fast	محکم کردن
reinforces	محکم کردن
clinched	محکم کردن
consolidates	محکم کردن
consolidating	محکم کردن
emergency push button	تکمه اضطراری
synaptic knob	تکمه سیناپسی
push key	تکمه فشاری
buttony	تکمه دار
morse key	تکمه مورس
press key	تکمه فشاری
telegraph key	تکمه تلگراف
knobs	تکمه گردان
push button switch	تکمه فشاری
key board	صفحه تکمه ها
listening key	تکمه همشنوایی
start button	تکمه استارت
impluse switch	تکمه ضربهای
knob	تکمه گردان
axon hillock	تکمه اکسونی
microphone button	تکمه میکروفن
gad	با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
solidify	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
rivets	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidified	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
riveting	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveted	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
crimping	باپیچاندن محکم کردن
pinning	باسنجاق محکم کردن
gib	باقلاب محکم کردن
steels	مانندفولاد محکم کردن
pin	باسنجاق محکم کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .	محکم کاری کردن
tightening	محکم کردن فشردن
girt	با تنگ محکم کردن
steel	مانندفولاد محکم کردن
steeled	مانندفولاد محکم کردن
steeling	مانندفولاد محکم کردن
pinned	باسنجاق محکم کردن
tightens	محکم کردن فشردن
tightened	محکم کردن فشردن
tighten	محکم کردن فشردن
o peg down	با میخ محکم کردن
hang up <idiom>	حفاظ ،محکم کردن
mortice	باکام محکم کردن
mortise	باکام محکم کردن
to fast off	باگره محکم کردن
start button	تکمه راه اندازی
kingcup	الاله تکمه دار
double-breasted	دوطرف تکمه خور
The button on my coat off.	تکمه کتم افتاد
wedge	[محکم کردن اتصالان با گوه]
pole	با تیر یا دیرک محکم کردن
latches	بوسیله کلون محکم کردن
to tighten	محکم کردن [با میخ و چکش]
poles	با تیر یا دیرک محکم کردن
tee off	اغاز کردن محکم زدن
hugged	بغل کردن محکم گرفتن
hug	بغل کردن محکم گرفتن
planish	با چکش محکم وصاف کردن
hugs	بغل کردن محکم گرفتن
band	تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
bands	تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
hugging	بغل کردن محکم گرفتن
latch	بوسیله کلون محکم کردن
cleat	باگوه و گیره محکم کردن
Press the elevator button.	تکمه آسانسور رافشار بدهید
Do up your shirt buttons.	تکمه های پیراهنت راببند
impluse sending key	تکمه ارسالی ضربه جریان
My buttons mave come off.	تکمه های لباسم کنده شده
Your buttons have come undone.	تکمه های باز شده است
gib	باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
to rifle the ball into the goal	با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
reinforces	مستحکم کردن محکم کردن
fixes	نصب کردن محکم کردن
cadges	محکم کردن باربری کردن
cadge	محکم کردن باربری کردن
cadging	محکم کردن باربری کردن
gird	اماده کردن محکم کردن
fix	نصب کردن محکم کردن
cadged	محکم کردن باربری کردن
fixate	محکم کردن متمرکز کردن
reinforce	مستحکم کردن محکم کردن
staple	سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener	وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize	لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
pantywaist	شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
reed	شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
frozen	محکم
pucka	محکم
pukka	محکم
consolidated	محکم
tight	محکم
tight coupling	محکم
deep-set	محکم
definite	محکم
well set	محکم
decisive	محکم
kills	محکم
four-square	محکم
taut	محکم
undeviating <adj.>	محکم
unswerving <adj.>	محکم
sturdier	محکم
steady	محکم
sturdiest	محکم
tough	محکم
tougher	محکم
toughest	محکم
tenacious	محکم
steadiest	محکم
tightly-	محکم
sturdy	محکم
tightly	محکم
steadying	محکم
tightest	محکم
i have a secure grasp of it	محکم
steadied	محکم
secures	محکم
tighter	محکم
adamantine	محکم
secure	محکم
to hold fast	محکم
steadies	محکم
chock	محکم
rigid	محکم
definite <adj.>	محکم
solid	محکم
solids	محکم
stables	محکم
stable	محکم
buff	محکم
buffs	محکم
foursquare	محکم
kill	محکم