Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
two up
تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
Other Matches
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
stacked
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stack
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacks
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
split
یک پا جلوو یک پا به عقب
chains
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atoms
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
wheelbases
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
remnant
بقیه
reminder
بقیه
reminders
بقیه
remainder
بقیه
remnants
بقیه
upon bail
بقیه ضمانت
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
(be) thrown together
<idiom>
شانسی با بقیه هم گروه شدن
wise guy
<idiom>
باهوش تراز بقیه جلودادن
Keep the change.
بقیه پول مال خودتان.
What is good enough for others should be good enough for you.
خونت که از بقیه رنگین تر نیست
She is head and shoulders above others .
یک سر وگردن از بقیه بلندتر است
head start
<idiom>
کاری را قبل از بقیه انجام دادن
You take the lead and others wI'll follow.
تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
versions
کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
version
کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
acrolithus
[مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
subscript
حرف کوچک که زیر خط بقیه حروف چاپ میشود.
acrolith
[مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
polysomic
دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
acrolith
مجسمهای که سر و دست وپای ان سنگی و بقیه اش چوب باشد
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
tuner
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
lan
بخشی از شبکه که از بقیه بخشها یا bridge جدا شده است
header
پانچ کارت حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهای مجموعه
headers
پانچ کارت حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهای مجموعه
master
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
masters
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
mastered
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
highlighted
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlight
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlights
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
unit matrix
ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
choire-enclosure
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
word
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
worded
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
elements
عنصر
members
عنصر
masurium
عنصر 34
component
عنصر
isomeric
هم عنصر
components
عنصر
agents
عنصر
agent
عنصر
member
عنصر
element
عنصر
cryotron
عنصر برودتی
ingredient
عنصر سازنده
ingredients
عنصر سازنده
data element
عنصر داده
inverse element
عنصر وارون
alloying element
عنصر الیاژ
chemical element
عنصر شیمیایی
delay element
عنصر تاخیری
logic element
عنصر منطقی
logic element
عنصر لاجیک
coupling element
عنصر اتصال
code element
عنصر رمز
coupling element
عنصر پیوست
identity element
عنصر یکسانی
abiotic element
عنصر نازیوه
absorbing element
عنصر جذب
active element
عنصر فعال
active element
عنصر کنشی
acid forming element
عنصر اسیدساز
active element
عنصر عامل
trace element
عنصر کم مقدار
minor constituent
عنصر فرعی
alloying agent
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژی
acid forming element
عنصر اسیدی
aqueous element
عنصر ابی
electronic element
عنصر الکترونیکی
accommpanying element
عنصر همراه
biotic element
عنصر زیستی
disafected person
عنصر نامطلوب
abundant element
عنصر فراوان
Elementarism
عنصر نگری
tactical element
عنصر تاکتیکی
element
عنصر عملیاتی
element
عنصر اساس
titanium
عنصر فلزی
weak-kneed
سست عنصر
weak kneed
سست عنصر
service element
عنصر اداری
shunt element
عنصر موازی
signal element
عنصر علامتی
part
عنصر اصلی
weak minded
سست عنصر
wallydraigle
سست عنصر
start element
عنصر شروع
stop element
عنصر ایست
transition element
عنصر واسطه
tracer element
عنصر ردیاب
threshold element
عنصر استانهای
symmetry element
عنصر تقارن
elements
عنصر عملیاتی
primitive element
عنصر اولیه
thermocouple
عنصر حرارتی
picture element
عنصر تصویر
passive element
عنصر غیرعامل
nand element
عنصر نقیض و
guest element
عنصر کم مقدار
primordial element
عنصر ازلی
print element
عنصر چاپ
processing element
عنصر پردازشی
elements
عنصر اساس
minor constituent
عنصر جزئی
abiotic element
عنصر بیجان
weakling
سست عنصر
weaklings
سست عنصر
random access
فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
altar-screen
[پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
mental element of crime
عنصر روانی جرم
strontium
عنصر سبک دو فرفیتی
micronutrient
عنصر غذایی کم مصرف
metal cutting element
عنصر براده برداری
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
exclusive or element
عنصر یای انحصاری
fire support element
عنصر پشتیبانی اتش
pyrogen
عنصر قابل اشتعال
pixel
نقطه عنصر تصویری
physical element of crime
عنصر مادی جرم
heating element
المان یا عنصر حرارتی
task element
عنصر اجرای عملیات
macronutrient
عنصر غذایی پر مصرف
primordial
عنصر نخستین اساسی
silicon
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
active element
عنصر عمل کننده
air defense element
عنصر پدافند هوایی
asterium
عنصر ویژه ستارگان
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
chapters
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapter
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
section
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
sections
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
header
اطلاعات ابتدای لیست داده مربوط به بقیه داده
headers
اطلاعات ابتدای لیست داده مربوط به بقیه داده
bracket
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
assemble capital stock
بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
boron water
ابی که عنصر شیمیایی بردارد
fabrics
بافته عنصر تار و پود
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
two up
ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
terbium
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
parametron
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
fabric
بافته عنصر تار و پود
characteristic
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
characteristically
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
chips
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
microprocessor
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
transmitter signal element timing
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
microprocessors
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
element
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
quintessence
عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
jelly bean
ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
elements
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
corpus delicti
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
searched
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
atomic energy
تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر
osmium
عنصر فلزی سخت و ابی مایل بسفید
atom
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atoms
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
searches
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
search
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searchingly
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
detail
شرح مفصل یکان بقیه یکان
detailing
شرح مفصل یکان بقیه یکان
capacitance
توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
capacitor
عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
sequential
بررسی میشود تا عنصر مورد نظر بدست آید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com