Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
diversionary attack
تک منحرف کننده توجه دشمن
Other Matches
diversionary landing
فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
distracts
منحرف کردن توجه
distract
منحرف کردن توجه
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
divertive
منحرف کننده
diversionary
منحرف کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
deflecting electrode
الکترد منحرف کننده
deflecting electrode
صفحه منحرف کننده
deflecting voltage
ولتاژ منحرف کننده
deflector plates
صفحههای منحرف کننده
divertor switch
کلید منحرف کننده
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
baffling
منحرف کننده جریان سیال
baffles
منحرف کننده جریان سیال
baffle
منحرف کننده جریان سیال
baffled
منحرف کننده جریان سیال
perversive
گمراه کننده منحرف سازنده
spoiler
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
catalytic
ترغیب کننده دشمن به درگیری
barrier combat air patrol
گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
consumer advertising
تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
deviating
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
feep
صدایی که ترمینال برای جلب توجه استفاده کننده ایجاد میکند
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
preemptive attack
تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
favorites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
deviants
منحرف
aberrant
منحرف
lost
منحرف
perverting
منحرف
amiss
منحرف
perverts
منحرف
deviant
منحرف
hell-bent
منحرف
pervert
منحرف
perverse
منحرف
perverted
منحرف
digressional
منحرف
deviates
منحرف
hell bent
منحرف
deviating
منحرف
deviator
منحرف
astray
منحرف
deviated
منحرف
deviate
منحرف
awry
منحرف
divert
منحرف شدن
draw off
منحرف کردن
digresses
منحرف شدن
curve
کم کم منحرف شدن
curving
کم کم منحرف شدن
divert
منحرف کردن
curves
کم کم منحرف شدن
deviates
منحرف شدن
digressed
منحرف شدن
bend
منحرف کردن
digress
منحرف شدن
perversity
منحرف بودن
diverted
منحرف کردن
intervert
منحرف کردن
deflecting
منحرف شدن
swerves
منحرف کردن
deviator
منحرف شونده
swerves
منحرف شدن
swerved
منحرف کردن
swerved
منحرف شدن
swerve
منحرف کردن
swerve
منحرف شدن
swerving
منحرف کردن
avert
منحرف کردن
diverted
منحرف شدن
step aside
منحرف شدن
deflects
منحرف کردن
diverts
منحرف کردن
errant
منحرف بدنام
deflects
منحرف شدن
diverts
منحرف شدن
deflected
منحرف کردن
averts
منحرف کردن
averting
منحرف کردن
averted
منحرف کردن
deflecting
منحرف کردن
deviating
منحرف شدن
call off
منحرف کردن
pervert
منحرف کردن
digressing
منحرف شدن
astray
منحرف بیراه
deflect
منحرف شدن
deflect
منحرف کردن
perverting
منحرف کردن
fall off
منحرف شدن
to step aside
منحرف شدن
wring
منحرف کردن
hell-bent
منحرف شده
wringing
منحرف کردن
deviated
منحرف شدن
pay off
منحرف شدن
swerving
منحرف شدن
hell bent
منحرف شده
wrings
منحرف کردن
excurse
منحرف شدن
deviate
منحرف شدن
perverts
منحرف کردن
digressively
بطور منحرف
deflected
منحرف شدن
antevert
به جلو منحرف کردن
detours
خط سیر را منحرف کردن
detour
خط سیر را منحرف کردن
to call off
منحرف یامنصرف کردن
back slide
منحرف شدن از مسیر
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
منحرف کردن ترافیک
twisty
پیچ دار منحرف
skewing
منحرف کج نگاه کردن
devious
غیر مستقیم منحرف
oblique
غیر مستقیم منحرف
skew
منحرف کج نگاه کردن
to put off the scent
ازجاده منحرف کردن
skews
منحرف کج نگاه کردن
wandered
اواره بودن منحرف شدن
slips
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
wanders
اواره بودن منحرف شدن
slipped
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
yaw
ازمسیر خود منحرف شدن
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
yawed
ازمسیر خود منحرف شدن
wander
اواره بودن منحرف شدن
sidetrack
از امر اصلی منحرف شدن
warps
منحرف کردن تاب برداشتن
indivertible
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
jumped
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
warped
منحرف کردن تاب برداشتن
jump
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetracked
از امر اصلی منحرف شدن
jumps
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
bolted
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com