English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
deep creep attack تک ناگهانی با بمب زیرابی
Other Matches
depth charges خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge خرج زیرابی بمب زیرابی
ambivalence توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
flurry اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
surges یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
spurts جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
underwater زیرابی
undersea زیرابی
pilling سد زیرابی
sub aqueous زیرابی
hydrophone میکروفن زیرابی
deep jeep خودرو زیرابی
reef صخره زیرابی
triplane target هدف کش زیرابی
reefs صخره زیرابی
deep jeep جیپ زیرابی
deep water waves موجهای زیرابی
hurst تپه زیرابی
underwater demolition تخریب زیرابی
depth bomb بمب زیرابی
sand bank تپه زیرابی
scarp صخره زیرابی
underneath swimming شنای زیرابی
subsurface زیردریایی زیرابی
ash can بمب زیرابی
wet fly طعمه ماهیگیری زیرابی
submersible غوطه ور شناور زیرابی
shoal کم جای تپه زیرابی
shoals کم جای تپه زیرابی
depth charge armor روکش بمب زیرابی
ambient noise نوعی صدای زیرابی
depth charge armor حفاظ بمب زیرابی
k gun سکوی پرتاب بمب زیرابی
banks صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
flooder غرق کننده محفظه مین زیرابی
torpex نوعی مواد منفجره که ازمخلوط تی ان تی و سیکلونیت و پودر الومینیوم تشکیل میشود و معمولا در اژدرهای دریایی و مین و بمبهای زیرابی به کار می رود
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
underwater demolition تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
abrupt ناگهانی
sudden ناگهانی
precipitates ناگهانی
snap ناگهانی
precipitated ناگهانی
precipitate ناگهانی
strikes تک ناگهانی
strike تک ناگهانی
on the spur of the moment <idiom> ناگهانی
instantaneous ناگهانی
precipitating ناگهانی
all at once <idiom> ناگهانی
spontaneity ناگهانی
snaps ناگهانی
snapping ناگهانی
snapped ناگهانی
surprise attack تک ناگهانی
flicking تکان ناگهانی
shocked هراس ناگهانی
flicks تکان ناگهانی
irruption ایجاد ناگهانی
opportunity target هدف ناگهانی
saltus انتقال ناگهانی
catastrophe بلای ناگهانی
power surge برق ناگهانی
flicked تکان ناگهانی
shocks هراس ناگهانی
raiding حمله ناگهانی
spurt افزایش ناگهانی
flick تکان ناگهانی
catastrophes بلای ناگهانی
saltation جنبش ناگهانی
peripeteia تغییر ناگهانی
raids حمله ناگهانی
shock هراس ناگهانی
he acted from impluse نیروی ناگهانی یا
abruption قطع ناگهانی
flaw اشوب ناگهانی
flaws اشوب ناگهانی
an abrupt departure حرکت ناگهانی
accidental war جنگ ناگهانی
explosive یورش ناگهانی
suddenly بطور ناگهانی
sudden-death مرگ ناگهانی
sudden death مرگ ناگهانی
sortie حمله ناگهانی
sorties حمله ناگهانی
spurt خروج ناگهانی
spurted خروج ناگهانی
spurted افزایش ناگهانی
spurting خروج ناگهانی
spurting افزایش ناگهانی
spurts خروج ناگهانی
blow out خروج ناگهانی
detonations انفجار ناگهانی
flare up غضب ناگهانی
killing توفیق ناگهانی
killings توفیق ناگهانی
clap صدای ناگهانی
clapping صدای ناگهانی
claps صدای ناگهانی
flare up اشتعال ناگهانی
snap شتابزدگی ناگهانی
snapped شتابزدگی ناگهانی
snapping شتابزدگی ناگهانی
snaps شتابزدگی ناگهانی
scream ناگهانی گفتن
screamed ناگهانی گفتن
screams ناگهانی گفتن
burst force نیروی ناگهانی
break down سقوط ناگهانی
detonation انفجار ناگهانی
spurts افزایش ناگهانی
raided حمله ناگهانی
frights ترس ناگهانی
canvass حمله ناگهانی
canvassed حمله ناگهانی
canvasses حمله ناگهانی
canvassing حمله ناگهانی
gust باد ناگهانی
gusts باد ناگهانی
clapped صدای ناگهانی
accidents مصیبت ناگهانی
in one's tracks <idiom> ناگهانی ،بیدرنگ
walk out <idiom> ناگهانی رفتن
bump تکان ناگهانی
shoot up <idiom> ناگهانی بلندکردن
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
all of a sudden <idiom> به طور ناگهانی
lunge حمله ناگهانی
nosediving افت ناگهانی
fright ترس ناگهانی
to bolt ناگهانی جهیدن
crash ورشکستگی ناگهانی
crashed ورشکستگی ناگهانی
twitched انقباض ناگهانی
crashes ورشکستگی ناگهانی
crashing ورشکستگی ناگهانی
crashingly ورشکستگی ناگهانی
random مسیر ناگهانی
randomly مسیر ناگهانی
lunged حمله ناگهانی
booming ترقی ناگهانی
twitch انقباض ناگهانی
brainwaves الهام ناگهانی
supervention اتفاق ناگهانی
nosedive افت ناگهانی
lunging حمله ناگهانی
twitch تکان ناگهانی
switcheroo تغییر ناگهانی
brainwave الهام ناگهانی
xenogenesis خلق ناگهانی
target of opportunity هدف ناگهانی
twitched تکان ناگهانی
boom ترقی ناگهانی
twitching انقباض ناگهانی
boomed ترقی ناگهانی
nosedives افت ناگهانی
accident مصیبت ناگهانی
twitching تکان ناگهانی
raid حمله ناگهانی
sudden stoppage توقف ناگهانی
twitches انقباض ناگهانی
lunges حمله ناگهانی
twitches تکان ناگهانی
booms ترقی ناگهانی
nosedived افت ناگهانی
williwaw تند باد ناگهانی
round-up حمله ناگهانی پلیس
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
Yankees ضربه ناگهانی وشدید
Yankee ضربه ناگهانی وشدید
to bolt ناگهانی حرکت کردن
paroxysms حمله ناگهانی مرض
whim وهم تغییر ناگهانی
whims وهم تغییر ناگهانی
police raid حمله ناگهانی پلیس
cataclysm دگرگونیهای طبیعی ناگهانی
cataclysms تحولات ناگهانی وعمده
cataclysm تحولات ناگهانی وعمده
cataclysms دگرگونیهای طبیعی ناگهانی
paroxysm حمله ناگهانی مرض
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
aposiopesis قطع ناگهانی سخن
inruption استیلا حمله ناگهانی
deliescence تحلیل ناگهانی اماس
inburst استیلا حمله ناگهانی
nosedived نزول شدید یا ناگهانی
taken aback <idiom> ناگهانی متعجب شدن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
lash out <idiom> ناگهانی حمله به کسی
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
heterogenesis تولید وپیدایش ناگهانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com