English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
Other Matches
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
rifle clasp نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
firing range برد تیراندازی مسافت تیراندازی
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
thing اشیاء
sportive تفریحی
what a lark چه تفریحی
social تفریحی
odds and ends <idiom> اشیاء جوروباجور
valuable goods اشیاء باارزش
consumer goods اشیاء مصرفی
hidden objects اشیاء پنهان
still life نقش اشیاء
equipollent اشیاء هم قوه
valuable goods اشیاء بهادار
means objects اشیاء وسیله
turnery اشیاء تراشیدنی
prohibited goods اشیاء ممنوع
cabin cruiser قایق تفریحی
cabin cruisers قایق تفریحی
dinghy قایق تفریحی
amusement parks پارک تفریحی
amusement park پارک تفریحی
dinghies قایق تفریحی
junkets سفر تفریحی
junket سفر تفریحی
sport fish ماهیگیری تفریحی
sportful تفریحی خوشگذران
resourc کار تفریحی
harnessing اشیاء تهیه کردن
harness اشیاء تهیه کردن
sacrilege سرقت اشیاء مقدسه
harnessed اشیاء تهیه کردن
reliquary جعبه اشیاء متبرکه
achate اشیاء خریداری شده
reliquaries جعبه اشیاء متبرکه
bric a brac اشیاء کهنه وعتیقه
gew gaw اشیاء قشنگ بی مصرف
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
sashay راه پیمایی تفریحی
ski tourer اسکی باز تفریحی
sports تفریحی سرگرم کردن
sported تفریحی سرگرم کردن
yachtsman صاحب کشتی تفریحی
hobbyhorse کار تفریحی سرگرمی
sport تفریحی سرگرم کردن
keelboat قایق تفریحی لنگردار
yachting مسافرت با قایق تفریحی
hacking اسب سواری تفریحی
day sailer قایق بادبانی تفریحی
yachtsmen صاحب کشتی تفریحی
microstructure ساختمان میکروسکپی اشیاء یابافت ها
abandonee صاحب اشیاء ترک شده
catchall فرف یامخزن اشیاء گوناگون
donkey baseball بیس بال تفریحی با الاغ
sported نمایش تفریحی بازی کردن
to play for love تفریحی یا عشقی بازی کردن
craftshop کارگاه هنرهای دستی تفریحی
impresario مدیر اماکن تفریحی ونمایشی
powerboat قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
scow وته پهن قایق تفریحی
powerboats قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
sport نمایش تفریحی بازی کردن
impresarios مدیر اماکن تفریحی ونمایشی
sports نمایش تفریحی بازی کردن
parachute spinnaker بادبان سه گوش قایقهای تفریحی
phantasmagorias منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
phantasmagoria منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
towards بسوی
toward بسوی
against بسوی
into بسوی
to بسوی
at بسوی
off بسوی
day-trippers کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود
day-tripper کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
scrimshaw اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده زینتی
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
doppler radar رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
comparator دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
onward بسوی جلو
landward بسوی خشکی
landward بسوی زمین
inpouring بسوی درون
earthward بسوی زمین
selenotropic بسوی ماه
easterly بسوی شرق
aport بسوی بندر
off عازم بسوی
seaward بسوی دریا
eastbound بسوی شرق
soiuth ward بسوی جنوب
over بسوی دیگر
over- بسوی دیگر
spaceward بسوی فضا
east بسوی خاوررفتن
skyward بسوی اسمان
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
south wards بسوی جنوب
sport تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی
sported تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی
marina لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
marinas لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
sports تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی
false parallax تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
micrometer caliper پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
sentimentality گرایش بسوی احساسات
shootings شوت بسوی دروازه
orientates توجه بسوی خاور
base running دویدن بسوی پایگاه
introvert بسوی درون کشیدن
northwards بسوی شمال شمالا
goal kick شوت بسوی دروازه
aslant بسوی سراشیب اریبی
northward بسوی شمال شمالا
make for پیش رفتن بسوی
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
propulsion فشار بسوی جلو
southwestward بسوی جنوب غربی
introverts بسوی درون کشیدن
wester بسوی باختر رفتن
infalling ریزش بسوی درون
southwestwards بسوی جنوب غربی
orientate توجه بسوی خاور
uptrend تمایل بسوی بالا
orientating توجه بسوی خاور
introrsal رو کننده بسوی درون
introrse رو کننده بسوی درون
earthbound متوجه بسوی زمین
introversion برگشت بسوی درون
shooting شوت بسوی دروازه
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
hacked ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
package shows نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
hack ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
hacks ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
periscope دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscopes دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
flea markets بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
westward بسوی باختر بطرف مغرب
upsurge بسوی بالا موج زدن
south بسوی جنوب نیم روز
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
indraft ریزش چیزی بسوی درون
indraght ریزش چیزی بسوی درون
yaght club باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
spasur سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
fetishes اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
fetish اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
stroke writer ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
z scale نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
sprites اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
archery تیراندازی
shooting تیراندازی
pops تیراندازی
shootings تیراندازی
pop تیراندازی
musketry تیراندازی
gunning تیراندازی
popped تیراندازی
gunnery تیراندازی
spectrozonal photography عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
firing table جدول تیراندازی
the butts میدان تیراندازی
verification fire تیراندازی ازمایشی
handbow کمان تیراندازی
horseback archery تیراندازی سواره
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com