Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
Other Matches
marks man
تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
marksmen
تیرانداز ماهر
sharpshooter
تیرانداز ماهر
marksman
تیرانداز ماهر
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
firing position
موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
rifle clasp
نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
firing range
برد تیراندازی مسافت تیراندازی
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
sagittarius
تیرانداز
shooter
تیرانداز
gunners
تیرانداز
gunner
تیرانداز
shotgunner
تیرانداز
expert
تیرانداز ممتاز
sharp shooter
تیرانداز درجه 1
experts
تیرانداز ممتاز
toxophilite
تیرانداز کماندار
sharp shooter
تیرانداز ممتاز
sniper
تیرانداز از خفا
archer
تیرانداز با کمان
archers
تیرانداز با کمان
snipers
تیرانداز از خفا
bowman
تیرانداز کمان کش
bowman
تیرانداز با کمان
expert gunner
تیرانداز ماهرتوپخانه
body alinement
تنظیم بدن تیرانداز
expert badge
نشان تیرانداز ممتاز
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
creeps
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
cheekpiece
تکیه گاه گونه تیرانداز روی تفنگ
creep
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
handy
ماهر
handiest
ماهر
handier
ماهر
assiduous
<adj.>
ماهر
deft
ماهر
adroit
<adj.>
ماهر
workmanly
ماهر
diligent
<adj.>
ماهر
workmanlike
ماهر
studious
<adj.>
ماهر
sedulous
<adj.>
ماهر
industrious
ماهر
industrious
<adj.>
ماهر
hardworking
<adj.>
ماهر
pert
ماهر
skilful
ماهر
skilled
ماهر
wieldy
ماهر
fine fingered
ماهر
dexterous
ماهر
knacky
ماهر
light footed
ماهر
light handed
ماهر
skillful Šetc
ماهر
experts
ماهر
skillful
ماهر
expert
ماهر
neat handed
ماهر
he was neat
ماهر
proficient
ماهر
dextrous
ماهر
adept
ماهر
great
متعدد ماهر
tactically
ماهر ماهرانه
skilled worker
کارگر ماهر
expert gunner
توپچی ماهر
qualify
ماهر شدن
qualifies
ماهر شدن
skilled labour
کارگر ماهر
scientail
ماهر علمی
semi skilled
نیمه ماهر
cunning
ماهر زیرکی
shotmaker
شوت زن ماهر
tactical
ماهر ماهرانه
great-
متعدد ماهر
skilled
ماهر و باتجربه
greatest
متعدد ماهر
versant
ماهر واستاد
water dog
شناگر ماهر
light foot
ماهر تردست
semiskilled
نیمه ماهر
slick
ماهر صاف
mastered
ماهر شدن
nattiest
پاکیزه ماهر
masters
ماهر شدن
natty
پاکیزه ماهر
master
ماهر شدن
craftsmen
کارگر ماهر
craftsman
کارگر ماهر
jimmies
ماهر دیلم
articulate
ماهر در صحبت
understanding
مطلع ماهر
journeyman
کارگر ماهر
slickest
ماهر صاف
flunkys
غیر ماهر
understandings
مطلع ماهر
journeymen
کارگر ماهر
nattier
پاکیزه ماهر
flunkeys
غیر ماهر
flunkey
غیر ماهر
flunkies
غیر ماهر
flunky
غیر ماهر
articulating
ماهر در صحبت
jimmy
ماهر دیلم
articulates
ماهر در صحبت
semi skilled worker
کارگر نیمه ماهر
reinsman
سوار کار ماهر
masters
ماهر شدن در چیزی
aces
خلبان ماهر و متهور
qualified
صلاحیت دار ماهر
skillful weaver
بافنده ماهر و خبره
navvy
کارگر غیر ماهر
figure skater
اسکیت باز ماهر
ace
خلبان ماهر و متهور
unskilled worker
کارگر غیر ماهر
building craftsman
کارگر ماهر ساختمانی
master
ماهر شدن در چیزی
mastered
ماهر شدن در چیزی
navvies
کارگر غیر ماهر
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
cradler
بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
digger
پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
unskilled labor
نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
stickhandler
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
orion
منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
mudder
اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
streams
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
streamed
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
digger
بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
punter
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punters
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
musketry
تیراندازی
shootings
تیراندازی
shooting
تیراندازی
pop
تیراندازی
pops
تیراندازی
archery
تیراندازی
popped
تیراندازی
gunning
تیراندازی
gunnery
تیراندازی
fire trench
سنگر تیراندازی
riflery
تیراندازی تفنگداری
fire bay
دهلیز تیراندازی
order of fire
روش تیراندازی
methode of fire
روش تیراندازی
offhand
تیراندازی ایستاده
lived
تیراندازی جنگی
fire power
قدرت تیراندازی
handbow
کمان تیراندازی
scheme of fire
طرح تیراندازی
horseback archery
تیراندازی سواره
firing table
جدول تیراندازی
live
تیراندازی جنگی
ready position
حاضربه تیراندازی
firing line
خط شروع تیراندازی
firing area
منطقه تیراندازی
school shooting
تیراندازی در مدرسه
gun
تیراندازی کردن
fires
تیراندازی کردن
gunnery
قوانین تیراندازی
shoot
تیراندازی کردن
gunning
تمرین تیراندازی
fired
تیراندازی کردن
fire
تیراندازی کردن
automatic fire
تیراندازی خودکار
shoots
تیراندازی کردن
delivery error
اشتباه در تیراندازی
conduct of fire
هدایت تیراندازی
conduct of fire
اجرای تیراندازی
dry sum
مشق تیراندازی
guns
تیراندازی کردن
verification fire
تیراندازی ازمایشی
combat firing
تیراندازی جنگی
field archery
تیراندازی صحرایی
the butts
میدان تیراندازی
bunter
توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
open fire
شروع به تیراندازی کردن
range firing
تیراندازی در میدان تیر
qualification badge
نشان مهارت در تیراندازی
pit detail
کمک مربی تیراندازی
time fire
تیراندازی با گلوله زمانی
squatting position
وضعیت چمباتمه در تیراندازی
squeeze off
تیراندازی با فشار ماشه
shot
گلوله تیراندازی شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com