Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
potshot
تیر الله بختی انداختن
Other Matches
swoopstake
الله بختی
aleatory
الله بختی
happy go lucky
الله بختی
of haphazard
الله بختی
stochastic
الله بختی
hazardously
تصادفا" الله بختی
lotteries
امر شانسی کار الله بختی
lottery
امر شانسی کار الله بختی
dicey
بختی
unluckiness
بد بختی
prosperously
با خوش بختی
good luck
خوش بختی
fortunes
خوش بختی
luckiness
خوش بختی
fortune
خوش بختی
hey day
اوج خوش بختی
To weep over ones misfortunes.
به بد بختی ها ( بد بیار یهای ) خود نگریستن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
god
الله
halloa
یا الله
here goes
یا الله
gods
الله
Allah
الله
right of god
حق الله
allhail
یا الله
flukey
الله بختکی
house of God
بیت الله
houses of God
بیت الله
sewsaw
الله کلنگ
sign of god
ایت الله
seesaw
الله کلنگ
may it please god
انشا الله
messenger of god
رسول الله
passing away of oneself in god
فناء فی الله
please god
انشا الله
teeterboard
الله کلنگ
god willing
انشا الله
alleluia
سبحان الله
beit so
انشا الله
may
انشاء الله ایکاش
flukily
بطوراتفاقی یا الله بختکی
from A to Z
<idiom>
از ب بسم الله تا م والسلام
Hurry up !Step on it ! Come on!
یا الله عجله نکن !
amen
خداکند انشاء الله
teetering
الله کلنگ بازی کردن
teetered
الله کلنگ بازی کردن
in the name of god
بسم الله الرحمن الرحیم
teeters
الله کلنگ بازی کردن
providentially
از مشیت الهی من جانب الله
Nothing ungoward ( unfortunate)I hope .
انشاء الله خیر است
Congratulations ( to you ) .
انشاء الله مبارک است
sewsaw
الله کلنگ بازی کردن
teeter
الله کلنگ بازی کردن
holloo
بارک الله بافریاد تشریق کردن
hollo
بارک الله بافریاد تشریق کردن
holla
بارک الله بافریاد تشریق کردن
random
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
seesaw
بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
randomly
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
One of these fin days .
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
To start from scratch.
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
overthrew
بر انداختن
ruts
خط انداختن
jaculate
انداختن
rut
خط انداختن
throws
انداختن
overthrow
بر انداختن
to fire off a postcard
انداختن
brush finish
خط انداختن
bottom
ته انداختن
bottoms
ته انداختن
spill
انداختن
blobs
لک انداختن
blob
لک انداختن
spilled
انداختن
hitch
انداختن
hitching
انداختن
hitches
انداختن
spilling
انداختن
spills
انداختن
thrust
انداختن
thrusting
انداختن
thrusts
انداختن
overthrowing
بر انداختن
throwing
انداختن
throw
انداختن
felled
انداختن
fell
انداختن
hurls
انداختن
hurled
انداختن
hurl
انداختن
to put back
پس انداختن
to leave out
انداختن
flinging
انداختن
retroject
پس انداختن
run home
جا انداختن
fling
انداختن
sling
انداختن
slinging
انداختن
slings
انداختن
to skips over
انداختن
spilled or spilt
انداختن
felling
انداختن
overthrown
بر انداختن
lash vt
انداختن
lay away
انداختن
leave out
انداختن
let fall
انداختن
overthrows
بر انداختن
hewn
انداختن
delete
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
to play a searchlight
انداختن
deleted
انداختن
deletes
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
deleting
انداختن
benite
به شب انداختن
fells
انداختن
souse
انداختن
pilling
تل انداختن
prostrate
از پا انداختن
hews
انداختن
hewing
انداختن
hewed
انداختن
launches
به اب انداختن
hew
انداختن
deracination
بر انداختن
omitting
انداختن
floriate
گل انداختن در
relegating
انداختن
lines
خط انداختن در
launching
به اب انداختن
hitched
انداختن
to let drop
انداختن
to hew down
انداختن
emplace
جا انداختن
relegated
انداختن
to draw lots
انداختن
stagger
از پا انداختن
string
زه انداختن به
flings
انداختن
launched
به اب انداختن
to let fall
انداختن
relegates
انداختن
omit
انداختن
line
خط انداختن در
relegate
انداختن
omits
انداختن
launch
به اب انداختن
omitted
انداختن
deform
ازشکل انداختن
molting
پوست انداختن
endangered
به مخاطره انداختن
deactivated
از اثر انداختن
endangers
به مخاطره انداختن
endangering
به مخاطره انداختن
molts
پوست انداختن
deforming
ازشکل انداختن
slobbering
دهان را اب انداختن
allure
بطمع انداختن
ensnaring
بدام انداختن
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
deactivate
از اثر انداختن
moult
پوست انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
deforms
ازشکل انداختن
deactivates
از اثر انداختن
endanger
به مخاطره انداختن
deactivating
از اثر انداختن
entraps
بدام انداختن
immobilized
از رواج انداختن
entraps
تله انداختن
to cut the painter
جدایی انداختن
immobilize
از رواج انداختن
ensnare
بدام انداختن
ensnared
بدام انداختن
ensnares
بدام انداختن
snard
بدام انداختن
slow down
به عقب انداختن
simonize
برق انداختن
to chop dowm a tree
درختی را انداختن
immobilizes
از رواج انداختن
entrap
بدام انداختن
entrap
تله انداختن
entrapped
بدام انداختن
immobilising
از رواج انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com