English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English Persian
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
Other Matches
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
personal salute تیر سلام برای افراد
ahoy ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
unit categories انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
To stand at the salute. بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
rallying points محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
saluting battery توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
salute احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
convoys بدرقه
convoy بدرقه
escorting بدرقه
escorts بدرقه
escorted بدرقه
escort بدرقه
see off <idiom> بدرقه کردن
escorts همراه بدرقه
escorting همراه بدرقه
escort همراه بدرقه
escorted همراه بدرقه
convoy بدرقه کردن
convoys بدرقه کردن
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
chasers مشروبی که بدرقه نوشابهای باشد تعاقب کننده
chaser مشروبی که بدرقه نوشابهای باشد تعاقب کننده
troops یکانها
dispatches اعزام یکانها
reinforces تقویت یکانها
replacements تعویض یکانها
replacement تعویض یکانها
movements حرکات یکانها
keeping ذخایر یکانها
incidents تصادم یکانها
reinforce تقویت یکانها
force structure سازمان یکانها
rotation تعویض یکانها
servicae life عمرخدمتی یکانها
despatched اعزام یکانها
incident تصادم یکانها
dispatch اعزام یکانها
system of units دستگاه یکانها
line of retreat خط بازگشت یکانها
despatching اعزام یکانها
despatches اعزام یکانها
weapon troops یکانها ادوات
logistic route امورلجستیکی یکانها
dispatched اعزام یکانها
force development برنامه تشکیل یکانها
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
disbanding منحل کردن یکانها
troop program برنامه تشکیل یکانها
collective call sign معرف مشترک یکانها
separations مستقل شدن یکانها
separation مستقل شدن یکانها
redezvous محل تلاقی یکانها
relief in place تعویض یکانها در محل
logistical مربوط به اماد یکانها
disbands انحلال رسمی یکانها
disbands منحل کردن یکانها
disband انحلال رسمی یکانها
disbanding انحلال رسمی یکانها
employment به کار بردن یکانها
disband منحل کردن یکانها
logistics عمل تدارک یکانها
administrations اداره امور یکانها
rendezvous area نقطه الحاق یکانها
administration اداره امور یکانها
attachment منتصب کردن یکانها انتصاب
rotation تعویض نوبتی یکانها یا افراد
detaches زیرامر قرار دادن یکانها
detach زیرامر قرار دادن یکانها
detaching زیرامر قرار دادن یکانها
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
chopped تعویض کنترل عملیاتی یکانها
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
redeployment تغییر مکان دادن یکانها
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
disposition استقرار یکانها و اماد درمنطقه
interservice بین یکانها در حین خدمت
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
common user items اقلام مشترک المصرف بین یکانها
tent striking فرمان اماده حرکت شدن یکانها
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
gap filler یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
troop test ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
escorting محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escort محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escorted محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escorts محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
salaams سلام
hullo سلام
salaaming سلام
greeted : سلام
salaamed سلام
greets : سلام
kind regards سلام
howdy سلام !
salaam سلام
greet : سلام
salutation سلام
good afternoon سلام
regarded سلام
regards سلام
salutations سلام
salute سلام
hello سلام
saluting سلام
all hail سلام
salutes سلام
saluted سلام
greetings سلام
ave سلام
allhail سلام
greeting سلام
regard سلام
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
nodding acquaintance سلام علیک
hailed سلام کردن
blank catridge گلوله سلام
take the salute سلام گرفتن
hails سلام کردن
salaamed سلام کردن
hailed : سلام درود
saluting gun توپ سلام
hail : سلام درود
hello سلام کردن
hailing سلام کردن
half cap نیم سلام
hellos سلام کردن
hullos سلام کردن
hails : سلام درود
salaam سلام کردن
to take the salute سلام گرفتن
hallos سلام کردن
gun salute تیر سلام
hailing : سلام درود
admirals' march سلام تیمساری
salutes سلام دادن
sty سنده سلام
sties سنده سلام
styes سنده سلام
stye سنده سلام
full dress لباس سلام
salute سلام دادن
saluted سلام دادن
hail سلام کردن
to give the time of day سلام کردن
color salute سلام به پرچم
minute gun توپ سلام
greeting سلام کننده
greetings سلام کننده
salaaming سلام کردن
salaams سلام کردن
saluting سلام دادن
escort guard محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
hailing سلام برشما باد
to return a greeting جواب سلام دادن
hails سلام برشما باد
peace be with you سلام برشما باد
to salute an officer افسری را سلام دادن
curtsey سلام یاتواضع کردن
curtseying سلام یاتواضع کردن
curtsied سلام یاتواضع کردن
to make a curtsy سلام زنانه کردن
evening gun توپ سلام شامگاه
curtsy سلام یاتواضع کردن
curtsying سلام یاتواضع کردن
to fire salute توپ سلام انداختن
fire salute توپ سلام انداختن
Give him my regards. سلام من را به او برسان. [مرد]
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
saluter سلام دهنده یاکننده
Please give him my (best) regards. سلام مرا به اوبرسانید
curtsies سلام یاتواضع کردن
hail سلام برشما باد
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
hailed سلام برشما باد
give my r. s to him سلام مرابه او برسانید
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
salutation تعارف سلام اول نامه
half cap سلام با اندک تکانی درکلاه
salutations تعارف سلام اول نامه
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
To greet someone . To exchange greetings with someone. با کسی سلام وتعارف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com