Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
ceteris paribus
ثابت بودن سایر شرایط
Other Matches
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
meets
مطابق شرایط بودن
qualify for
واجد شرایط بودن
meet
مطابق شرایط بودن
reasonableness of terms in contract
معقول بودن شرایط قرارداد
abhide
ثابت بودن
to stand fast
ثابت بودن
hang on
ثابت قدم بودن
to keep one's resolve
در عزم خود ثابت بودن
ceteris paribus
ثابت بودن تمام عوامل دیگر
law of constant heat sumation
قانون ثابت بودن جمع گرماها
hess's law
قانون ثابت بودن جمع گرماها
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
other
<adj.>
سایر
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
other people
سایر مردم
Other means of transport
سایر وسایل نقلیه
head
توپی کامل و سایر متعلقات
leaders
درباره سایر رکوردهای فایل
leader
درباره سایر رکوردهای فایل
conditions
شرایط
the conditions
شرایط ان
terming
شرایط
termed
شرایط
terms
شرایط
term
شرایط
purest
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
FMS
ربات و سایر وسایل خودکار در تولید
purer
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
pure
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
highlight
جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
fills
رسم یک فضای بسته با یک رنگ یا سایر
exhaustable resources
زغال سنگ و سایر مواد کانی
highlighted
جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
nave
سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
negative diheral
تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
highlights
جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
fill
رسم یک فضای بسته با یک رنگ یا سایر
inert
که با سایر مواد شیمیایی کار نمیکند
naves
سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
terms of trade
شرایط معامله
terms of trade
شرایط مبادله
existing circumstances
شرایط موجود
second order conditions
شرایط ثانوی
stability conditions
شرایط ثبات
settlement terms
شرایط پرداخت
ball games
شرایط وضعیت
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
standard condition
شرایط استاندارد
conditions of contract
شرایط قرارداد
settlement terms
شرایط تسویه
shipping terms
شرایط حمل
conference terms
شرایط کنفرانس
spring conditions
شرایط بهاری
conditions of purchase
شرایط خرید
terms of shipment
شرایط حمل
competition conditions
شرایط رقابت
terms of payment
شرایط پرداخت
terms and conditions
ضوابط و شرایط
competitive conditions
شرایط رقابت
given conditions
شرایط معینه
given conditions
شرایط معلوم
sufficient conditions
شرایط کافی
standard conditions
شرایط متعارفی
condition of readiness
شرایط امادگی
qualification
وضعیت شرایط
average conditions
شرایط عادی
average conditions
شرایط متوسط
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
actude conditions
شرایط شدید
actude conditions
شرایط حاد
disadvantage
شرایط نامساعد
disadvantages
شرایط نامساعد
dis qualified
فاقد شرایط
conditions
شرایط اوضاع
emergency conditions
شرایط اضطراری
ambient conditions
شرایط محیطی
adverse factors
شرایط نامساعد
admission requirements
شرایط پذیرش
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
qualified
واجد شرایط
equilibrium conditions
شرایط تعادل
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
ball game
شرایط وضعیت
working conditions
شرایط کار
tropical condition
شرایط گرمسیری
requirements of the credit
شرایط اعتبار
credit terms
شرایط اعتبار
requirements
شرایط لازم
plateau
شرایط پایا
plateaus
شرایط پایا
qualification
واجد شرایط
bona fide
واجد شرایط
boundary conditions
شرایط حدی
boundary conditions
شرایط مرزی
delivery terms
شرایط تحویل
plateaux
شرایط پایا
qualifications
شرایط لازم
final cinditions
شرایط فینال
qulifications
واجد شرایط
suitable conditions
شرایط مناسب
necessary conditions
شرایط لازم
mutual terms
شرایط متقابل
usual conditions
شرایط معمول
present conditions
شرایط فعلی
conditions of use
شرایط کاربرد
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
implied terms
شرایط ضمنی
implied terms
شرایط تلویحی
eligible
واجد شرایط
qualifies
واجد شرایط
qualify
واجد شرایط
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
payment terms
شرایط پرداخت
marginal conditions
شرایط نهائی
qalified
واجد شرایط
makings
شرایط لازم
fair play
شرایط برابر
final cinditions
شرایط پایانی
initial condition
شرایط اولیه
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
light conditions
شرایط نور
roots
بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
babbles
اختلال در سایر منابع که با یک سیگنال بیان میشود
c
استفاده مشابه از کامپیوتر و سایر اجزا در فرآیند
breaker
وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
holding company
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
departmental LAN
چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
babbled
اختلال در سایر منابع که با یک سیگنال بیان میشود
book message
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
babble
اختلال در سایر منابع که با یک سیگنال بیان میشود
priority
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
root
بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
priorities
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
breakers
وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
qualified
واجد شرایط لازمه
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
circumstance
شرایط محیط اهمیت
eligible
واجد شرایط مطلوب
qualified
دارای شرایط لازم
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
quantifies
واجد شرایط شدن
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
ineligibility
فقدان شرایط لازم
unqualified
فاقد شرایط لازم
quantifying
واجد شرایط شدن
quantify
واجد شرایط شدن
bend
شرایط خمیدگی زانویی
machining requirments
شرایط براده برداری
quantified
واجد شرایط شدن
ineligible
فاقد شرایط لازم
entry group
گروه واجد شرایط
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
support conditions
شرایط تکیه گاهی
feudatory
تابع شرایط تیول
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
qualificatory
واجد شرایط کننده
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
provisions of a contract
شرایط قرار داد
e mail
سیستم ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران شبکه
casings
جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
casing
جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
electronic
سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
loan conversion
تجدید نظر در شرایط وام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com