English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
real constant ثابت حقیقی
Other Matches
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
actual حقیقی
truer حقیقی
true حقیقی
real حقیقی
genuine حقیقی
truest حقیقی
veracious حقیقی
intrinsic حقیقی
efective حقیقی
unfeigned حقیقی
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
truest واقعی حقیقی
real function تابع حقیقی
truer حقیقی کردن
real image تصویر حقیقی
truer واقعی حقیقی
real gas گاز حقیقی
real memory حافظه حقیقی
actual movement حرکت حقیقی
true حقیقی کردن
real module ضریب حقیقی
true واقعی حقیقی
real number عدد حقیقی
truest حقیقی کردن
real time زمان حقیقی
true mean میانگین حقیقی
real power توان حقیقی
interpolymer همبسپار حقیقی
true copolymer همبسپار حقیقی
natural person شخص حقیقی
observed altitude ارتفاع حقیقی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
actual resistivity مقاومت حقیقی
real storage حافظه حقیقی
real address آدرس حقیقی
genuine حقیقی یا درست
genuine واقعی حقیقی
real numbers اعداد حقیقی
true life حقیقی وصحیح
true or real focus کانون حقیقی
true power توان حقیقی
true score نمره حقیقی
true value مقدار حقیقی
true dip شیب حقیقی
true variance پراکنش حقیقی
ohmic valve مقدارمقاومت حقیقی
true wind باد حقیقی
trueness بی ریایی حقیقی
true heading سمت حقیقی
absolute magnitude قدر حقیقی
true north شمال حقیقی
true course راه حقیقی
down-to-earth حقیقی واقعی
down to earth حقیقی واقعی
true azimuth گرای حقیقی
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
real number عدد حقیقی [ریاضی]
apparent horizon افق حقیقی نقاط
particle density وزن مخصوص حقیقی
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
verisimilar دارای فاهر حقیقی
brake horsepower توان حقیقی مهاری
live exercise تمرین رزمی حقیقی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
rightful حقیقی دارای استحقاق
euciliate مژه داران حقیقی
standing ثابت دستورالعمل ثابت
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
developed muzzle velocity سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
dative حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
axioms قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axiom قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
acoelous بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
many valued دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
gyrocompass نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
incommutable ثابت
resolute ثابت
sustain ثابت
fixing ثابت
constant ثابت
inalterable ثابت
sustains ثابت
sustained ثابت
constants ثابت
steadied ثابت
leger or ledger ثابت
fix ثابت
changeless ثابت
fixes ثابت
settled ثابت
thetical ثابت
disputeless ثابت
fiducial ثابت
undeviating <adj.> ثابت
fixed bridge پل ثابت
unswerving <adj.> ثابت
thetic ثابت
static ثابت
indelible ثابت
hard and fast ثابت
truest ثابت
standstill ثابت
truer ثابت
true ثابت
pegged ثابت
solids ثابت
permanent ثابت
unshaken ثابت
stables ثابت
equable ثابت
stationary ثابت
immovable ثابت
established ثابت
invariable ثابت
specific ثابت
specifics ثابت
firms ثابت
solid ثابت
fixed ثابت
firmer ثابت
firm ثابت
steadier ثابت تر
loyal ثابت
stable ثابت
pats ثابت
pat ثابت
steady ثابت
steadies ثابت
patted ثابت
steadiest ثابت
firmest ثابت
patting ثابت
rugged ثابت
steadying ثابت
fixed storage حافظه ثابت
fixed round فشنگ ثابت
constant pressure فشار ثابت
fixed slab buttress dam سد با پشتبند ثابت
fixed star ستاره ثابت
fixed resources منابع ثابت
fixed point با ممیز ثابت
fixed radix با مبنای ثابت
fixed property سرمایه ثابت
fixed price قیمت ثابت
madelung constant ثابت مادلونگ
fixed point نقطه ثابت
fixed supply عرضه ثابت
constant power توان ثابت
foothole جای ثابت
force constant ثابت نیرو
formation constant ثابت تشکیل
frequency constant ثابت فرکانس
frozen wages مزدهای ثابت
gas constant ثابت گاز
gravitational constant ثابت گرانش
gravitational constant ثابت جاذبه
hard set ثابت شده
foixed satellite ماهواره ثابت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com