Dictiornary-Farsi | ثابت مسقر شده دایر شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
installed	ثابت مسقر شده دایر شده


Other Matches

static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
operative	دایر
operatives	دایر
in good working order	دایر
live	دایر
lived	دایر
in gear	دایر
in a	دایر
functioning	دایر
commissioned	دایر
active	دایر
open	دایر
opened	دایر
in order	دایر
opens	دایر
in working condition	دایر
operational	دایر
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
installs	دایر کردن
circulates	دایر کردن
circulated	دایر کردن
utilized lands	اراضی دایر
to come into operation	دایر شدن
work space	فضای دایر
working set	مجموعه دایر
ws	انباره دایر
circulate	دایر کردن
installing	دایر کردن
operate	دایر بودن
install	دایر کردن
it is not in good workingorder	دایر نیست
it is in good working order	دایر است
set afoot	دایر کردن
operates	دایر بودن
operated	دایر بودن
run	رانش دایر بودن
runs	رانش دایر بودن
operable	عمل پذیر دایر
the game is on	بازی دایر است
To establish( make) contact.	تماس دایر ( برقرار ) کردن
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
to make things hum	کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
reclaim	نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims	نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming	نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed	نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
revivalist movement	جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
revive	دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives	دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived	دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
goldie lock	فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
repaired	جبران کردن دوباره دایر کردن
repair	جبران کردن دوباره دایر کردن
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
circulate	دایر کردن منتشر کردن
circulates	دایر کردن منتشر کردن
circulated	دایر کردن منتشر کردن
get up	اتو کردن دایر کردن
the machine is in operation	ماشین در گردش است ماشین دایر است
pats	ثابت
pat	ثابت
immovable	ثابت
resolute	ثابت
specifics	ثابت
steadier	ثابت تر
disputeless	ثابت
established	ثابت
invariable	ثابت
fix	ثابت
specific	ثابت
fiducial	ثابت
steadying	ثابت
constant	ثابت
leger or ledger	ثابت
steadiest	ثابت
steadies	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
steady	ثابت
inalterable	ثابت
incommutable	ثابت
constants	ثابت
fixing	ثابت
fixed	ثابت
firmest	ثابت
sustained	ثابت
permanent	ثابت
sustains	ثابت
thetical	ثابت
thetic	ثابت
stables	ثابت
patted	ثابت
firms	ثابت
sustain	ثابت
firmer	ثابت
firm	ثابت
static	ثابت
truest	ثابت
fixes	ثابت
loyal	ثابت
rugged	ثابت
steadied	ثابت
unshaken	ثابت
stable	ثابت
pegged	ثابت
indelible	ثابت
hard and fast	ثابت
truer	ثابت
solids	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
standstill	ثابت
equable	ثابت
changeless	ثابت
settled	ثابت
true	ثابت
solid	ثابت
patting	ثابت
stationary	ثابت
fixed price	قیمت ثابت
fixed casement	قاب ثابت
fixed format	قابل ثابت
fixed costs	هزینههای ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
fixed property	سرمایه ثابت
fixed field	میدان ثابت
fixed ersistor	مقاومت ثابت
fixed echo	اکوی ثابت
fixed inputs	نهادههای ثابت
fixed inputs	منابع ثابت
fixed resources	منابع ثابت
fixed light	چراغ ثابت
fixed pivot	لولای ثابت
fixed length	با درازای ثابت
fixed point	ممیز ثابت
fixed disk	دیسک ثابت
fixed point	با ممیز ثابت
fixed round	فشنگ ثابت
fixed slab buttress dam	سد با پشتبند ثابت
fixed head	با نوک ثابت
fixed point	نقطه ثابت
fixed radix	با مبنای ثابت
fixed income	درامد ثابت
attenuation factor	ثابت تضعیف
constant factors	عوامل ثابت
constant luminance	روشنایی ثابت
constant of motion	ثابت حرکت
constant power	توان ثابت
constant pressure	فشار ثابت
constant return	بازده ثابت
constant voltage	ولتاژ ثابت
constatnt	مقدار ثابت
costant load	بار ثابت
total fixed cost	کل هزینه ثابت
constant error	خطای ثابت
boltzmann constant	ثابت بولتزمان
boltzmann constant	ثابت بولتزمن
capital asset	سرمایه ثابت
carbon fixed	کربن ثابت
carbon fixed	ذغال ثابت
clinch knot	گره ثابت
conservative flux	شاره ثابت
constant capital	سرمایه ثابت
constant cost	قیمت ثابت
constant current	شدت ثابت
curie constant	ثابت کوری
decay constant	ثابت تباهی
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
fixed ammunition	مهمات ثابت
fixed area	ناحیه ثابت
fixed asset	دارائی ثابت
fixed assets	داراییهای ثابت
fixed assets	دارائیهای ثابت
fixed beam	تیر ثابت
fixed budget	بودجه ثابت
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
fixed capital	سرمایه ثابت
firm offer	پیشنهاد ثابت
capital goods	دارایی ثابت
disintegration constant	ثابت تلاشی
dissociation constant	ثابت تفکیک
electric constant	ثابت الکتریکی
equilibrium constant	ثابت تعادل
constant speed	سرعت ثابت
field constant	ثابت میدان
figurative constant	ثابت تلویحی
resolvedly	با عزم ثابت
standing light	چراغ ثابت
standing part	قسمت ثابت