Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
vindicatory
ثابت کردنی
Search result with all words
vindicable
قابل دفاع ثابت کردنی
Other Matches
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
discountable
کم کردنی
forfoitable
گم کردنی
confutable
رد کردنی
solvency
حل کردنی
refutable
رد کردنی
challengeable
رد کردنی
rebuttable
رد کردنی
rejectable
رد کردنی
doable
کردنی
rebuttable
رو کردنی
inducible
وادار کردنی
reprehensible
سرزنش کردنی
inscribable
محاط کردنی
insurable
بیمه کردنی
conceivable
تصور کردنی
suggestible
پیشنهاد کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
issuable
صادر کردنی
dispensable
معاف کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
surmountable
برطرف کردنی
notifiable
اخطار کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
includible
شامل کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
wadable
کپه کردنی
weighable
وزن کردنی
defensible
دفاع کردنی
vindicable
حمایت کردنی
violable
غصب کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
tangible
لمس کردنی
tangibly
لمس کردنی
importable
وارد کردنی
participable
شرکت کردنی
impotable
وارد کردنی
includable
شامل کردنی
tractable
رام کردنی
triable
ازمایش کردنی
wadable
توده کردنی
iterable
تکرار کردنی
thinkable
فکر کردنی
operable
عمل کردنی
opposable
مخالفت کردنی
seizable
ضبط کردنی
partible
جدا کردنی
satisfiable
راضی کردنی
tactile
لمس کردنی
resectable
قطع کردنی
separable
جدا کردنی
repealable
لغو کردنی
persuadable
وادار کردنی
relatable
نقل کردنی
refillable
دوباره پر کردنی
referable
مراجعه کردنی
receivable
دریافت کردنی
pracitcable
گذار کردنی
preachable
وعظ کردنی
quotable
نقل کردنی
sinkable
نشست کردنی
smokable
دود کردنی
smokeable
دود کردنی
believable
باور کردنی
tarnishable
کدر کردنی
tameable
رام کردنی
tamable
رام کردنی
persuasible
وادار کردنی
suppressible
متوقف کردنی
supposable
فرض کردنی
submergible
غوطه ور کردنی
subjugable
مطیع کردنی
subduable
مطیع کردنی
storable
انبار کردنی
steerable
هدایت کردنی
leasable
اجاره کردنی
punishability
مجازات کردنی
leviable
وضع کردنی
spottable
پیدا کردنی
spendable
خرج کردنی
predicable
اطلاق کردنی
conquerable
فتح کردنی
excludable
محروم کردنی
escapable
فرار کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
erectile
راست کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
constrainable
مجبور کردنی
extinguishable
خاموش کردنی
declinable
صرف کردنی
fixable
محکم کردنی
filtrable
صافی کردنی
filterable
صافی کردنی
fellable
قطع کردنی
extraditable
تسلیم کردنی
utilizable
<adj.>
مصرف کردنی
eliminable
بیرون کردنی
contrivable
تدبیر کردنی
devisable
تعبیه کردنی
covetable
طمع کردنی
deprivable
محروم کردنی
denotable
دلالت کردنی
demurrable
اشکال کردنی
defeasible
فسخ کردنی
enunciable
اعلام کردنی
erasable
پاک کردنی
credible
باور کردنی
condemnable
محکوم کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
collectible
جمع کردنی
concealable
پنهان کردنی
suggestible
اشاره کردنی
compellable
مجبور کردنی
farmable
زراعت کردنی
compassable
احاطه کردنی
fleeceable
لخت کردنی
collectable
جمع کردنی
assumable
فرض کردنی
appraisable
قیمت کردنی
fair game
مسخره کردنی
framable
درست کردنی
calculable
حساب کردنی
assurable
بیمه کردنی
interchangeable
با هم عوض کردنی
applicative
اعمال کردنی
adoptable
اتخاذ کردنی
wettable
خیس کردنی
sinkable
غرق کردنی یاشدنی
bills receivable
براتهای دریافت کردنی
manipular
با دست درست کردنی
manageably
بطور اداره کردنی
manipulatory
با دست درست کردنی
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
pracitcable
عبور کردنی گذشتنی
contrivable
اختراع کردنی اندیشیدنی
tax-deductible
کسر کردنی از مالیات
exigible
خواستنی مطالبه کردنی
reprouducible
دوباره درست کردنی
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
eradicable
قلع و قمع کردنی
perceivable
درک کردنی محسوس
get at able
یافتنی پیدا کردنی
saveable
پس انداز کردنی اندوختنی
injection
داروی تزریق کردنی
likly
باور کردنی احتمالی
likely
باور کردنی احتمالی
traceable
جستجو کردنی یافتنی
likeliest
باور کردنی احتمالی
supposable
تصور کردنی مفروض
fixture
لوازم نصب کردنی
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
likelier
باور کردنی احتمالی
missile
اسلحه پرتاب کردنی
violable
تجاوز کردنی تخطی پذیر
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
pervertible
گمراه شدنی کج راه کردنی
expressible
قابل افهار بیان کردنی
usable
قابل استفاده مصرف کردنی
framable
تنظیم کردنی ترتیب دادنی
probable
باور کردنی امر احتمالی
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
bills payable
برات های پرداخت کردنی
useable
قابل استفاده مصرف کردنی
eliminable
حذف کردنی برطرف شدنی
presentative
قابل تقدیم درک کردنی
practicable
صورت پذیر عبور کردنی
determinable
معلوم کردنی انقضاء پذیر
calculable
براورد کردنی قابل اعتماد
vanquishable
پیروز شدنی غلبه کردنی
prunello
یکجور الوچه یا گوجه خشک کردنی
rasher
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
rashers
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
prunelle
یکجور گوجه یا الوچه خشک کردنی
oxford india paper
یکجور کاغذ نازک چاپ کردنی
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
fixed bridge
پل ثابت
disputeless
ثابت
incommutable
ثابت
fixes
ثابت
leger or ledger
ثابت
inalterable
ثابت
constant
ثابت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com