English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (18 milliseconds)
English Persian
fixative ثابت کننده
fixatives ثابت کننده
Search result with all words
stabilisers ثابت تثبیت کننده
stabilizer ثابت تثبیت کننده
mordant ماده ثابت کننده
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
constant potential rectifier یکسو کننده با ولت ثابت
direct video storage tube ثابت کننده تصویر
doppler radar رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
stabilizer muscule عضله ثابت کننده
Other Matches
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing ثابت دستورالعمل ثابت
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
steadying ثابت
steady ثابت
static ثابت
sustains ثابت
undeviating <adj.> ثابت
unswerving <adj.> ثابت
permanent ثابت
patted ثابت
pats ثابت
loyal ثابت
pat ثابت
immovable ثابت
steadier ثابت تر
incommutable ثابت
patting ثابت
steadiest ثابت
sustain ثابت
indelible ثابت
hard and fast ثابت
constant ثابت
truest ثابت
truer ثابت
stable ثابت
true ثابت
stables ثابت
leger or ledger ثابت
unshaken ثابت
equable ثابت
steadies ثابت
resolute ثابت
firms ثابت
constants ثابت
firmest ثابت
firmer ثابت
firm ثابت
stationary ثابت
pegged ثابت
fix ثابت
fixing ثابت
changeless ثابت
fixes ثابت
specific ثابت
fixed ثابت
specifics ثابت
rugged ثابت
standstill ثابت
fixed bridge پل ثابت
steadied ثابت
disputeless ثابت
established ثابت
thetic ثابت
solids ثابت
settled ثابت
thetical ثابت
invariable ثابت
inalterable ثابت
sustained ثابت
solid ثابت
fiducial ثابت
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
venerator تکریم کننده ستایش کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
staunched ثابت قدم
staunches ثابت قدم
staunchest ثابت قدم
vindicatory ثابت کردنی
staunching ثابت قدم
curie constant ثابت کوری
attenuation constant ثابت تضعیف
fixed light چراغ ثابت
electric constant ثابت الکتریکی
abhide ثابت بودن
fixes ثابت شدن
shielding constant ثابت حفافتی
steadfastly ثابت قدم
steadfast ثابت قدم
fix ثابت کردن
invariably بطور ثابت
weiss constant ثابت وایس
quantum of action ثابت پلانک
force constant ثابت نیرو
numeric constant ثابت عددی
premanent way خط ثابت خط دائمی
fixed area ناحیه ثابت
carbon fixed کربن ثابت
fixed pivot لولای ثابت
fixed point ممیز ثابت
foothole جای ثابت
fixed point با ممیز ثابت
velocity constant ثابت سرعت
velocity factor ثابت سرعت
newton constant ثابت نیوتون
attenuation factor ثابت تضعیف
fixed condenser خازن ثابت
instability constant ثابت ناپایداری
fixed ammunition مهمات ثابت
formation constant ثابت تشکیل
carbon fixed ذغال ثابت
decay constant ثابت تباهی
demonstrating ثابت کردن
fixed income درامد ثابت
immovably بطور ثابت
gravitational constant ثابت جاذبه
self centered ثابت ونامتحرک
fixed ثابت شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com