English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
flat ثابت یا تغییر نکردنی
flattest ثابت یا تغییر نکردنی
Other Matches
assoil اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
leap frog test استاندارد که از یک محل ثابت و نه تغییر در حافظه استفاده میکند
switching بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه
variable displacement pump پمپ سیالی که برونده ان درطیف وسیعی با ثابت ماندن سرعت چرخش تغییر میکند
creeps تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
unquestionable رد نکردنی
inextricable حل نکردنی
unquestioning رد نکردنی
irrecusable رد نکردنی
indecipherable حل نکردنی
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
inviolable غصب نکردنی
irreprovable بی گناه رد نکردنی
inexplicable روشن نکردنی
irreproachable سرزنش نکردنی
unwarranted توجیه نکردنی
impenetrable درک نکردنی
irreprehensible سرزنش نکردنی
irreprehensible ملامت نکردنی
reproachless سرزنش نکردنی
insuperable برطرف نکردنی
irreproachable ملامت نکردنی
reproachless ملامت نکردنی
irrepealable فسخ نکردنی
irrepealable لغو نکردنی
incomprehensible درک نکردنی
incogitable درک نکردنی
incredible باور نکردنی
inconsumable مصرف نکردنی
indecipherable کشف نکردنی
unwarrantable توجیه نکردنی
indeclinable پرهیز نکردنی
irrepressible جلوگیری نکردنی
indefeasibility لغو نکردنی
indefeasible لغو نکردنی
indefectible عیب نکردنی
inapplicable تطبیق نکردنی
unbelievable باور نکردنی
inextinguishable مستهلک نکردنی
inconceivable تصور نکردنی
to be left in disbelief <idiom> باور نکردنی بودن
imperceptible نفهمیدنی درک نکردنی
intangible بغرنج درک نکردنی
fairy tales داستان باور نکردنی
inadmissible ناپسندیده تصدیق نکردنی
fairy tale داستان باور نکردنی
irreplevisable رفع توقیف نکردنی
irrepleviable رفع توقیف نکردنی
indefensible غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
irreclaimable بازیافت نکردنی درست نشدنی
inexpugnable حمله نا پذیر منقرض نکردنی
inextensible بسط نا پذیر منقرض نکردنی
inexpiable مرمت ناپذیر جبران نکردنی
indivertible انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
inconvincible اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
inconceivable غیر قابل ادراک باور نکردنی
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
change over تغییر روش تغییر رویه
changed تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
change تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر کردن تغییر دادن
standing ثابت دستورالعمل ثابت
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
fixing ثابت
firm ثابت
stable ثابت
true ثابت
truer ثابت
truest ثابت
stables ثابت
hard and fast ثابت
indelible ثابت
equable ثابت
stationary ثابت
unshaken ثابت
pegged ثابت
firmer ثابت
specific ثابت
specifics ثابت
fixed ثابت
loyal ثابت
fixed bridge پل ثابت
immovable ثابت
leger or ledger ثابت
sustains ثابت
sustained ثابت
sustain ثابت
incommutable ثابت
inalterable ثابت
fiducial ثابت
invariable ثابت
firmest ثابت
firms ثابت
static ثابت
thetical ثابت
thetic ثابت
permanent ثابت
disputeless ثابت
rugged ثابت
standstill ثابت
solid ثابت
solids ثابت
steadier ثابت تر
established ثابت
resolute ثابت
fix ثابت
settled ثابت
steadied ثابت
changeless ثابت
pat ثابت
pats ثابت
patted ثابت
patting ثابت
steadiest ثابت
steadying ثابت
steady ثابت
constant ثابت
unswerving <adj.> ثابت
undeviating <adj.> ثابت
steadies ثابت
fixes ثابت
constants ثابت
firm offer پیشنهاد ثابت
fixed ammunition مهمات ثابت
fixed ثابت شده
flat footed ثابت قطعی
evidence ثابت کردن
madelung constant ثابت مادلونگ
fixed casement قاب ثابت
resolutely با عزم ثابت
fixed assets دارائیهای ثابت
steadfast ثابت قدم
fixed beam تیر ثابت
fixatives ثابت کننده
multiplying constant مضرب ثابت
fixative ثابت کننده
fixed budget بودجه ثابت
fixed assets داراییهای ثابت
fixed capacitor خازن ثابت
fixed asset دارائی ثابت
fixed condenser خازن ثابت
fix ثابت کردن
fixed capital سرمایه ثابت
magnetic constant ثابت مغناطیسی
fixed area ناحیه ثابت
invariably بطور ثابت
staunching ثابت قدم
rate constant ثابت سرعت
parameter ضریب ثابت
flanking window نورگیر ثابت
parameter مقدار ثابت
quantum of action ثابت پلانک
prover ثابت کردن
standing ثابت همیشگی
standing ارتش ثابت
attenuation factor ثابت تضعیف
proportionality constant ثابت تناسب
real constant ثابت حقیقی
parameters مقدار ثابت
rydberg constant ثابت ریدبرگ
rhumb line راه ثابت
resolvedly با عزم ثابت
boltzmann constant ثابت بولتزمن
boltzmann constant ثابت بولتزمان
regular salary حقوق ثابت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com