Dictiornary-Farsi | ثروت دوست زرپرست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
mammonite	ثروت دوست زرپرست


Other Matches

silver spoon	ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
moneybags	ثروت
warison	ثروت
fortune	ثروت
fortunes	ثروت
wealth	ثروت
riches	ثروت
net wealth	ثروت خالص
fortunes	دارایی ثروت
economic wealth	ثروت اقتصادی
wealth distribution	توزیع ثروت
distribution of wealth	توزیع ثروت
treasures	ثروت جواهر
dismal science	علم ثروت
weals	ثروت دارایی
wealth tax	مالیات بر ثروت
political economy	علم ثروت
commonwealth	ثروت عمومی
treasuring	ثروت جواهر
treasured	ثروت جواهر
commonwealths	ثروت عمومی
national wealth	ثروت ملی
wealth of nations	ثروت ملل
wealth creation	ایجاد ثروت
money	مسکوک ثروت
wealth effect	اثر ثروت
riches	ثروت زیاد
weal	ثروت دارایی
windfall	ثروت باداورده
windfalls	ثروت باداورده
possession	ثروت ید تسلط
plutology	ثروت شناسی
mammonism	ثروت پرستی
mammon	ممونا ثروت
social wealth	ثروت اجتماعی
plutonomy	علم ثروت
purse proud	مغرور از ثروت
worth	سزاوار ثروت
bonanzas	ثروت باداورده
treasure	ثروت جواهر
plutolatry	ثروت پرستی
affluence	فراوانی ثروت
fortune	دارایی ثروت
bonanza	ثروت باداورده
productive	فراور مولد ثروت
to grow rich	ثروت بهم زدن
patrimony	ثروت موروثی میراث
man made wealth	ثروت ساخت بشر
patrimonies	ثروت موروثی میراث
political economist	متخصص علم ثروت
wealth saving relationship	رابطه ثروت و پس انداز
he is possessed of wealth	او دارای ثروت است
redistribution of wealth	توزیع دوباره ثروت
white elephant <idiom>	ثروت یا مالکیت بیفایده
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
golds	ثروت رنگ زرد طلایی
gold	ثروت رنگ زرد طلایی
It is immaterial how rich he may be .	مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
social security wealth	ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
socialists	سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
socialist	سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
he aims at riches	مقصودش مال اندوزی است میزندبرای ثروت
To squander tyhe national wealth.	ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
physiocracy	حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
physiocrat	کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
capital levy	مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
physiocrats	اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
buddy	دوست
buddies	دوست
unfriended	بی دوست
heart-to-hearts	دوست
bozo	دوست
leal	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
formalist	دوست
schoolmate	دوست
schoolmates	دوست
hydrophilic	اب دوست
friendless	بی دوست
dienophile	دی ان دوست
ally	دوست
allying	دوست
philogynist	زن دوست
friends	دوست
philoginous	زن دوست
friend	دوست
chum	دوست
chums	دوست
heart-to-heart	دوست
heart to heart	دوست
amicable	دوست
phihellenic	یونانی دوست
lipophilic	چربی دوست
philanthrope	بشر دوست
liquorish	نوشابه دوست
isophilic	همجنس دوست
philobiblic	کتاب دوست
kissing kind	باهم دوست
philhellenic	دوست یونان
lithophilous	سنگ دوست
philhellene	دوست یونان
philotechnic	صنعت دوست
nucleophile	هسته دوست
oxyphil	اسید دوست
oxyphile	اسید دوست
negrophil	سیاه دوست
negrophil	زنگی دوست
necrophilous	لاشه دوست
humnanist	همنوع دوست
philotechnic	صناعت دوست
patiot	میهن دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
phiadelphian	نوع دوست
ornithophilous	مرغ دوست
pornerastic	جنده دوست
his friend's murder	قتل دوست او
I need my e	من دوست دارم
careerists	حرفه دوست
careerist	حرفه دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
xenophile	بیگانه دوست
to make a friend of	دوست شدن با
sweet tooth	شیرینی دوست
solomon	صلح دوست
saprophytic	پوده دوست
family man	زن و بچه دوست
family men	زن و بچه دوست
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
girlfriends	دوست دختر
girlfriend	دوست دختر
psychrophilic	سرما دوست
chessist	شطرنج دوست
loyalists	دولت دوست
humanitarian	بشر دوست
boyfriends	دوست پسر
boyfriend	دوست پسر
lovable	دوست داشتنی
warlike	جنگ دوست
likeable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
acidophile	ترشی دوست
acidophile	اسید دوست
cater cousin	دوست صمیمی
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
bibliophil	کتاب دوست
patriotic	میهن دوست
cobber	دوست صمیمی
anglophile	انگلیسی دوست
loyalist	دولت دوست
amativeness	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
friend	دوست کردن
friends	دوست کردن
disliked	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
like	دوست داشتن
peaceable	صلح دوست
sporting	بازی دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
disliking	دوست نداشتن
fraternised	دوست بودن
likable	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
expressionism	حالت دوست
hand in glove	دوست همراز
philanthropists	بشر دوست
lovely	دوست داشتنی
heliophilous	افتاب دوست
hemophile	خون دوست
loveliest	دوست داشتنی
humansit	انسان دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب