English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (41 milliseconds)
English Persian
winkle جابجا کردن حلزون خوراکی
winkles جابجا کردن حلزون خوراکی
Other Matches
spat : حلزون خوراکی خیلی کوچک
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
clams حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
clam حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
slugged مثل حلزون حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
relocate جابجا کردن
relocated جابجا کردن
relocates جابجا کردن
removal جابجا کردن
suppress جابجا کردن
suppresses جابجا کردن
translocate جابجا کردن
dislocate جابجا کردن
dislocating جابجا کردن
unhorse جابجا کردن
displaced جابجا کردن
displaces جابجا کردن
displacing جابجا کردن
displace جابجا کردن
dislocates جابجا کردن
suppressing جابجا کردن
transposing جابجا کردن
displacement جابجا کردن
relocating جابجا کردن
transpose جابجا کردن
transposes جابجا کردن
heaved جابجا کردن
heave جابجا کردن
soil transport جابجا کردن خاک
shift انتقال جابجا کردن
shifted انتقال جابجا کردن
shifts انتقال جابجا کردن
removes جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
movement گردش جابجا کردن تحرک
remove جابجا کردن به محل دیگر
restaging جابجا کردن سوارکردن نفرات
luxate از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shunting station ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize جابجا کردن قلب کردن
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
slugged حلزون
slugs حلزون
snails حلزون
labyrinth حلزون گوش
snailery پرورشگاه حلزون
holothurian حلزون دریایی
snaillike حلزون وار
scallop حلزون گرفتن
scallops حلزون گرفتن
auditory labyrinth حلزون شنوایی
cochlea حلزون گوش
labyrinths حلزون گوش
snail حلزون با پوسته
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
labium لبه صدف حلزون
cockleshells صدف حلزون دوکپهای
cockleshell صدف حلزون دوکپهای
mollusc جانور نرم تن حلزون
molluscs جانور نرم تن حلزون
shellfish حلزون صدف دار
spat بچه حلزون مرافعه
mollusk جانور نرم تن حلزون
slug حلزون بدون پوسته
soft shell حلزون دارای صدف نرم
helicoid بشکل پوسته حلزون مارپیچ
hard clam حلزون دارای کفههای صدفی سخت
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
ray ماهی چهارگوش عمق زی که از حلزون تغذیه میکند
comestible خوراکی
meals خوراکی
meal خوراکی
edible خوراکی
cates خوراکی
chow خوراکی
chows خوراکی
eating خوراکی
viands خوراکی
trophic level تراز خوراکی
articles of food موادغذایی یا خوراکی
green vegetable سبزی خوراکی
green meat گیاه خوراکی
mussles صدف خوراکی
oysters صدف خوراکی
strawberry چلیک خوراکی
strawberries چلیک خوراکی
oyster صدف خوراکی
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
champignon نوعی قارچ خوراکی
turbot ماهی پهن خوراکی
cero نوعی ماهی خوراکی
larder گنجه خوراک خوراکی
truffles قارچ خوراکی دنبلان
larders گنجه خوراک خوراکی
truffle قارچ خوراکی دنبلان
potherb سبزیهای معطر خوراکی
meadow mushroom قارچ خوراکی معمولی
salmonberry تمشک سرخ خوراکی
sego پیاز خوراکی زنبق
pinyon تخم خوراکی کاج
pinon تخم خوراکی کاج
periwig نوعی صدف خوراکی
roughage مواد خوراکی زبر
morel قارچ مورکلای خوراکی
morelle قارچ مورکلای خوراکی
porgy ماهی خوراکی دندان دار
root crops محصولات دارای ریشههای خوراکی
gemma نرم تن یا صدف گردکوچک خوراکی
shell bean لوبیایی که مغز ان خوراکی است
root crop محصولات دارای ریشههای خوراکی
cantarellus نوعی قارچ کوهی خوراکی
sockeye ماهی خوراکی ریزشمال کلمبیا
porgee ماهی خوراکی دندان دار
greenling نوعی ماهی خوراکی و گوشتخوار
short order خوراکی که زود مهیا میشود
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
terrapins لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
terrapin لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
whiting ماهی نرم باله خوراکی اروپایی
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
snapping turtle لاک پشت بزرگ خوراکی ابزی
geoduck نوعی جانور نرم تن یاصدف خوراکی
giblet احشاء خوراکی مرغ خانگی وغیره
hasty pudding خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
white crappie ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
shad شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
displacement جابجا شدن
migrate جابجا شدن
out of place جابجا شده
disposition جابجا شدن
floating جابجا شده
supplant جابجا شدن
supplanted جابجا شدن
revulsive جابجا شونده
supplants جابجا شدن
supplanting جابجا شدن
transposable جابجا شدنی
translocation جابجا شدگی
autochthonous جابجا نشده
turnover جابجا شدن
migrated جابجا شدن
migrates جابجا شدن
dislocate جابجا شدن
metastatic جابجا شده
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
relocation جابجا سازی
metastatic جابجا شونده
migratory جابجا شونده
lomomote جابجا شدن
displaceable جابجا شونده
dislocates جابجا شدن
dislocating جابجا شدن
migrating جابجا شدن
antihandling fuze ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
timbale خوراکی مرکب از گوشت ماهی وجوجه وپنیر وغیره
transposable قابل جابجا شدن
serpiginous دونده جابجا شونده
malposition جابجا شدگی جنین
moving power نیروی جابجا کننده
metastasis جابجا شدن ناخوشی
erratic block بلوک جابجا شونده
revulsion جابجا شدن درد ردع
displacing جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacement جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displaced جابجا شدن تغییر موضع دادن
displace جابجا شدن تغییر موضع دادن
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
changer وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
force displaced in parallel [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
pitting corrosion سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
shifts کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
SDR ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
secondary soil خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com