English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
white magic جادو گری بوسیله فرا خواندن فرشتگان کیمیا
Other Matches
elixir کیمیا
elixirs کیمیا
philosophers stone کیمیا
rara avis کیمیا
philosophers' stone کیمیا
alchemy علم کیمیا
alkemi علم کیمیا
hermetic art علم کیمیا
seraphim فرشتگان سرافین
seraph فرشتگان سرافین
angeology مبحث فرشتگان
seraphs فرشتگان سرافین
seraphic وابسته به فرشتگان سرافین
heavenly hierarchy سلسله مراتب فرشتگان
hiearchic وابسته به دستگاه فرشتگان
heavenly hierarchy پایه بندی فرشتگان
transmutation of metals استحاله فلزات باعلم کیمیا کیمیاگری
cherub فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
cherubs فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
cherubim فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
hierarchies گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchy گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
black magic جادو
incantations جادو
incantation جادو
enchantment جادو
wizard جادو
wizards جادو گر
wizards جادو
wizard جادو گر
theurgy جادو
sorceresses زن جادو
witchery جادو
enchantments جادو
sorceress زن جادو
wise woman زن جادو
conjuration جادو
magic جادو
thaumaturgy جادو
gramarey جادو
glamor جادو فریبندگی
spells جادو طلسم
weirder جادو مرموز
becharm جادو کردن
weirdest جادو مرموز
spelled جادو طلسم
spell جادو طلسم
ensorcell [literary] جادو کردن
ensorcel [American] [literary] جادو کردن
glamour جادو فریبندگی
enchant جادو کردن
bewitch جادو کردن
talisman جادو جادوگرانه
witchcraft جادو گری
talismans جادو جادوگرانه
witch doctors جادو گر و طبیب
pixilated جادو شده
weird جادو مرموز
witch doctor جادو گر و طبیب
the weird sisters سه جادو سه ساحره
witchy ساحری جادو شده
read head هد خواندن راس خواندن
There's a jinx on this computer. این رایانه جادو شده.
conjure سوگند دادن جادو کردن
conjured سوگند دادن جادو کردن
conjures سوگند دادن جادو کردن
warlock زن جادو گر و ساحر غول پیکر
to put a jinx on somebody [something] کسی [چیزی] را جادو کردن
to jinx somebody [something] کسی [چیزی] را جادو کردن
conjuring سوگند دادن جادو کردن
wise man جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
lycanthropy تبدیل به هیبت گرگ در اثر جادو وغیره
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
voodooism ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
He seems jinxed. او [مرد] آدم بدشانسی است. [او (مرد) جادو شده.]
enchants سحر کردن جادو کردن
enchant سحر کردن جادو کردن
intoning خواندن
misreads بد خواندن
rhapsodiz خواندن
intone خواندن
recitation از بر خواندن
intoned خواندن
intones خواندن
recitations از بر خواندن
to take lessons یا خواندن
misread بد خواندن
misreading بد خواندن
reading age سن خواندن
reads خواندن
lip-reads لب خواندن
lip-read لب خواندن
read خواندن
readings خواندن
lip read لب خواندن
reading خواندن
misreads غلط خواندن
misreading غلط خواندن
cantillate با اواز خواندن
misread غلط خواندن
raw head نوک خواندن
lullabies لالایی خواندن
lullaby لالایی خواندن
quirister باجمع خواندن
psalmodize زبور خواندن
scan با وزن خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
unreadable نامستحق خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
r/w خواندن- نوشتن
chitter اواز خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
criminate مجرم خواندن
criminiate مرجم خواندن
citing به دادگاه خواندن
cites به دادگاه خواندن
cited به دادگاه خواندن
cite به دادگاه خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
numerate خواندن یاشمردن
destructive read خواندن مخرب
to go to school درس خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
parallel reading خواندن موازی
brags رجز خواندن
bragging رجز خواندن
to song a song سرود خواندن
bragged رجز خواندن
brag رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
to read out بلند خواندن
to glance بشتاب خواندن
read head نوک خواندن
lulling لالایی خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
readable قابل خواندن
readout خواندن بازخواندن
reading station ایستگاه خواندن
reading habit عادت خواندن
boasts رجز خواندن
spell پی بردن به خواندن
lulled لالایی خواندن
spelled پی بردن به خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
spells پی بردن به خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
readability قابلیت خواندن
reading span فراخنای خواندن
lull لالایی خواندن
lulls لالایی خواندن
trilled با تحریر خواندن
reading speed سرعت خواندن
read strobe بارقه خواندن
scans با وزن خواندن
read pulse تپش خواندن
reading readiness امادگی خواندن
reading quotient بهر خواندن
trill با تحریر خواندن
reading rate سرعت خواندن
trills با تحریر خواندن
read/write خواندن- نوشتن
scanned با وزن خواندن
boasted رجز خواندن
boast رجز خواندن
via بوسیله
with بوسیله
of بوسیله
thruogh the a of بوسیله
wherewithal که بوسیله ان
whereby که بوسیله ان
per بوسیله
by the instrumentality of بوسیله
by dint of بوسیله
perprep بوسیله
by بوسیله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com