English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
pope head جاروب گردیا دسته دراز
Other Matches
broom stick دسته جاروب
broomstick دسته جاروب
broomsticks دسته جاروب
scopula دسته موی شبیه جاروب
paidle یکجوربیل دسته دراز
scimitar شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
wood چوب گلف با دسته دراز و سرچوبی میلههای بولینگ
swab جاروب
wiper جاروب کن
wipers جاروب کن
swabs جاروب
brooms جاروب
sliver ته جاروب
broom جاروب
scavenge pump پمپ جاروب
broom جاروب کردن
wisps جاروب کردن
wisp جاروب کردن
scavenger جاروب کردن
scavengers جاروب کردن
scrubbing brush جاروب زبر
scrub brush جاروب زبر
to give a sweep to جاروب کردن
brooms جاروب کردن
wheel جاروب کردن با پا
besom جاروب ترکهای
besom جاروب باغبانی
swept جاروب شده
wheels جاروب کردن با پا
wheeling جاروب کردن با پا
whiskery جاروب کوچک طره
whisk راندن جاروب کردن
wisp جاروب کوچک گردگیر
heather علف جاروب ورسک
whisked راندن جاروب کردن
whisking راندن جاروب کردن
sweep جاروب کردن زدودن
whisker جاروب کوچک طره
whisks راندن جاروب کردن
wisps جاروب کوچک گردگیر
erica بته ابو حدار جاروب
The mouse was unable to get into the hole , yet it. <proverb> موش توى سورخ نمى رفت جاروب هم به دمش بست .
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
nosegay دسته گل یایک دسته علف
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
assort دسته دسته کردن
sect دسته دسته مذهبی
sects دسته دسته مذهبی
windrow دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
assort دسته دسته شدن
shoals of people دسته دسته مردم
streams of people دسته دسته مردم
regiments دسته دسته کردن
trooping دسته دسته شدن
regiment دسته دسته کردن
trooped دسته دسته شدن
troop دسته دسته شدن
in detail مفصلا دسته دسته
they came in bands دسته دسته امدند
distribute دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
scores of people دسته دسته مردم
sort دسته دسته کردن
sorted دسته دسته کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to eke out دراز
to be prolonged دراز
toom دراز
to piece out دراز
oblongs دراز
oblong دراز
prolix دراز
longest دراز
longs دراز
verbose دراز
long headed سر دراز
lengthy دراز
lengthwise دراز
longish دراز
dolichomorphic دراز تن
longer دراز
linear دراز
long- دراز
longheaded دراز سر
macro دراز
oblongated دراز
longed دراز
long دراز
verbalization دراز گویی
weedy دراز و باریک
drag on <idiom> دراز کردن
in the long run در دراز مدت
far-fetched دور و دراز
stretch دراز کردن
narrowest دراز وباریک
long-drawn-out دور و دراز
lanky دراز وباریک
longevity دراز عمری
narrower دراز وباریک
to stretch out دراز کردن
narrowed دراز وباریک
narrow دراز وباریک
long-time دراز مدت
stretched دراز کردن
proboscis پوزه دراز
lengthens دراز کردن
lengthening دراز شدن
lengthening دراز کردن
lengthened دراز شدن
lengthened دراز کردن
lengthen دراز شدن
lengthen دراز کردن
elongating دراز شدن
elongating دراز کردن
lengthens دراز شدن
long bone استخوانهای دراز
proboscises پوزه دراز
at full length دراز کشیده
elongation دراز شدگی
blue moon زمان دراز
codlin یکجورسیب دراز
codling یکجورسیب دراز
couchant دراز کشیده
inductile دراز نشو
lantern jawed چانه دراز
lanternjaws چانه دراز
long bill نوک دراز
long billed نوک دراز
elongates دراز شدن
elongates دراز کردن
snipes نوک دراز
sniped نوک دراز
snipe نوک دراز
oblonated دراز :درازنا
ileum روده دراز
pintail اردک دم دراز
prolixity دراز نویسی
prolongate دراز کردن
protract دراز کردن
oblongs دراز پهنا
oblong دراز پهنا
gangling طولانی و دراز
sniping نوک دراز
tender fleshed cherry گیلاس دم دراز
morella cherry گیلاس دم دراز
elongate دراز شدن
elongate دراز کردن
long eared گوش دراز
long necked گردن دراز
long range دراز مدت
long run دراز مدت
long shunt شنت دراز
long term دراز مدت
long wind دراز نفسی
longeval دراز عمر
longhead کله دراز
streek دراز کردن
far fetched دور و دراز
longer-term دراز مدت
extend دراز کردن
stretches دراز کردن
long winded دراز نفس
long-winded دراز نفس
long-term دراز مدت
string چسبناک دراز
long life عمر دراز
long-life عمر دراز
long run [American E] <adj.> دراز مدت
long term <adj.> دراز مدت
wader مرغ دراز پا
to live a long life عمر دراز کردن
hatchet face صورت دراز وباریک
ileitis اماس روده دراز
ileac وابسته به روده دراز
secular trend روند دراز مدت
proboscis monley بوزینه دراز بینی
long-lived دراز عمر معمر
johnboat قایق دراز و باریک
to make old bones عمر دراز کردن
ileal وابسته به روده دراز
spindle دراز و باریک شدن
long lived دارای عمر دراز
long lived دراز عمر معمر
long-lived دارای عمر دراز
deferred liability دیون دراز مدت
long haul <idiom> مسافت دراز یا سفرکردن
kick around <idiom> دراطراف دراز کشیدن
extended pole piece قطبک دراز شده
daddy-long-legs بابا لنگ دراز
full bottomed دارای دنباله دراز
tractile لوله شو دراز شدنی
godwit نوک دراز ابی
grallatorial وابسته به دراز پایان
spindles دراز و باریک شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com