Dictiornary-Farsi | جامعه- محوری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
sociocentrism	جامعه- محوری


Other Matches

european essembly	مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
axial position	حالت محوری قرارگاه محوری
socialism	جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
variable stroke	پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
axile	محوری
uniaxial	یک محوری
pivotal	محوری
triaxial	سه محوری
rotated	محوری
rotate	محوری
rotates	محوری
monaxial	یک محوری
adaxial	محوری
axial	محوری
axial runout	ضربه محوری
axial section	برش محوری
axial flow	جریان محوری
axial stress	تنش محوری
axial thrust	فشار محوری
anthropocentrism	انسان محوری
axial runout	رانش محوری
axial rake angle	زاویه محوری
axial compression	فشار محوری
axial flow impulse turbine	توربین محوری
axial bond	پیوند محوری
axial ligation	لیگاندپوشی محوری
axial load	بار محوری
axial flow turbine	توربین محوری
axial position	وضعیت محوری
pluriaxial	چند محوری
axial runout	شوک محوری
egocentricism	خود محوری
uniaxial bending	خمش یک محوری
uniaxial force	نیروی تک محوری
pivoting window	پنجره محوری
xenocentrism	بیگانه محوری
orbital overlap	همپوشانی محوری
compass swing	چرخش خط محوری
nutation	رقص محوری
end thrust	فشار محوری
axisymmetric	متقارن محوری
trochoid	محوری فرفرهای
triaxial shear test	ازمایش سه محوری
thrusts	فشار محوری
axial vector	بردار محوری
thrusting	فشار محوری
axial thrust	بار محوری
axially parallel	در راستای محوری
thrust	فشار محوری
egocentricity	خود محوری
axially symmetric	متقارن محوری
axially parallel	موازی محوری
armature end play	بازی محوری ارمیچر
axial rotation symmerty	تقارن چرخشی محوری
offset distance	فاصله برون محوری
pivot journal	یاطاقان گرد محوری
axial feed method	روش تغذیه محوری
axial mining	مین گذاری محوری
angular contact thrust ball bearing	بلبرینگ طولی محوری
cylinder roller thrust bearing	یاطاقان غلطکی محوری
radial	محوری مربوط به رادیو
thrust	بار محوری ضربه
triaxial compression test	ازمایش فشار سه محوری
thrusts	بار محوری ضربه
thrusting	بار محوری ضربه
triaxial deformation	تغییر شکل سه محوری
uniaxial	دارای یک محور یک محوری
tog method	روش دیدبانی محوری
shaft extension	قسمت الحاقی محوری
radials	محوری مربوط به رادیو
buttress centres	فاصله محوری پشت بندها
drilling thrust	فشار محوری مته کاری
rotation about ...	دوران دور ... [محوری یا جایی]
double thrust bearing	یاطاقان با فشار محوری دوبل
double thrust ball bearing	بلبرینگ با فشار محوری دوبل
parataxic mode	شیوه ادراکی خود- محوری
sympodium	منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
end play	حرکت محوری یا خطی ناخواسته شفت
rachis	اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
reverse flow engine	توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
ornithopter	هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
z axis	محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
unit cell	کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
axil	گوشه یا زاویه بین شاخه یا برگ با محوری که از ان منشعب میشود
community	جامعه
universe	جامعه
ecological community	جامعه
socio-	جامعه
communities	جامعه
polities	جامعه
polity	جامعه
society	جامعه
the body politic	جامعه
societies	جامعه
social minded	در فکر جامعه
preliterate society	جامعه نانویسا
social desirability	جامعه پسندی
mass society	جامعه انبوهیده
infinite population	جامعه نامحدود
psychopathy	جامعه ستیزی
integral calculus	حساب جامعه
primitive society	جامعه ابتدایی
integral calculvs	حساب جامعه
league of nations	جامعه ملل
moslem league	جامعه مسلمانان
nonliterate society	جامعه نانویسا
throwaway society	جامعه مسرف
transitory society	جامعه انتقالی
stimulus population	جامعه محرکها
statistical universe	جامعه اماری
sociopathy	جامعه ستیزی
peripheral community	جامعه پیرامونیperipeteia
sociopath	جامعه ستیز
A classless society.	جامعه بی طبقه
sociometry	جامعه سنجی
lower class	بی کلاس [در جامعه]
subclass	بی کلاس [در جامعه]
sociogenic	جامعه زاد
underclass	بی کلاس [در جامعه]
inert society	جامعه بیهوده
socialism	جامعه گرایی
sociological	جامعه شناختی
social science	جامعه شناسی
affluent society	جامعه مرفه
affluent society	جامعه ثروتمند
affluent society	جامعه رفاه
affluent society	جامعه مصرفی
psychopath	جامعه ستیز
atomistic society	جامعه ذرهای
biocenose	جامعه زندگان
sociology	جامعه شناسی
sociologist	جامعه شناس
sociable	جامعه پذیر
socialist	جامعه گرای
socialists	جامعه گرای
psychopaths	جامعه ستیز
parameter	اماره جامعه
parameters	اماره جامعه
sociability	جامعه پذیری
antisocial	جامعه ستیز
societies	جامعه اجتماع
society	جامعه اجتماع
biocummunity	جامعه زندگان
classless society	جامعه بی طبقه
dissocialization	جامعه گسلی
closed society	جامعه بسته
ecclesiastes	کتاب جامعه
eruropean community	جامعه اروپایی
sociality	جامعه جویی
finite population	جامعه محدود
biotic communtity	جامعه زندگان
tilt and swivel	که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
subclass	طبقه پایین جامعه
sociological	وابسته به جامعه شناسی
sociolinguistics	جامعه شناسی زبان
egalitarian society	جامعه تساوی طلب
underclass	طبقه پایین جامعه
the society is like a vortex	جامعه مانندگردابی است
bourgeois	عضوطبقه متوسط جامعه
Common Market	جامعه اقتصادی اروپا
bourgeois <adj.>	عضوطبقه متوسط جامعه
psychopathic personality	شخصیت جامعه ستیز
pseudopsychopathic	جامعه ستیز کاذب
holy office	جامعه راهبان ومومنین
public mischief	جرم علیه جامعه
phytosociology	جامعه شناسی گیاهی
lower class	طبقه پایین جامعه
sampling population	جامعه نمونه گیری
covenant of the league of nations	منشور جامعه ملل
cover	مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind	مخفی گاه [جامعه شناسی]
socialist	جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
cover	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
to live at the expense of society	روی دوش جامعه زندگی
r.m.a. color code	علایم رنگی جامعه رادیوسازان
to retire in to oneself	از جامعه کناره گیری کردن
socialite	شخص طراز اول جامعه
to seed a person to c.	کسیرا از جامعه بیرون کردن
socialites	شخص طراز اول جامعه
sociometry	سنجش روابط افراد جامعه
phalanstery	جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
phalanstery	تقسیم جامعه باجزاء کوچک
antisocial	مخل اجتماع دشمن جامعه
e c s c (european coal & steel commissio	جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
socialists	جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
european community competition rules	مقررات رقابت در جامعه اروپا
leagues	مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
public good	کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
public mischief	جرمی که مضر به حال جامعه باشد
hero-worshipper	ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
calculus	حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
misanthropist	کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
league	مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E]	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances	[به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
acculturate	نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
debutant	دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود