Dictiornary-Farsi | جانب کسی را گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
favouritism	جانب کسی را گرفتن


Other Matches

fair faced	حق به جانب
side	جنب جانب
centripetal	جانب مرکزی
sides	جنب جانب
offshore	از جانب ساحل
centripetal force	نیروی جانب مرکز
To err on the side of caution.	جانب احتیاط راگرفتن
centripetal acceleration	نیروی جانب مرکز
self proclaimed	ادعاشده از جانب خود شخص
providentially	از مشیت الهی من جانب الله
i made him my proxy	او رااز جانب خود وکیل کردم
estate in reversion	هبه قابل رجوع از جانب واهب
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . .	از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
he voted by proxy	کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
bear in	تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
galactic noise	تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
bakuninism	اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
the present writer	این بنده این جانب
strike	اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes	اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
indwell	جا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
holds	گرفتن
acquiring	گرفتن
hold	گرفتن
infold	در بر گرفتن
get at	گرفتن
deglutinate	گرفتن
capturing	گرفتن
captures	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
catch on	گرفتن
capture	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
despumate	کف گرفتن از
false grip	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retaking	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to shut off	را گرفتن
blind	گرفتن
blinded	گرفتن
blinds	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retake	پس گرفتن
wive	زن گرفتن
unsay	پس گرفتن
tong	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to take up	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to get at	گرفتن
seize	گرفتن
overtake	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
overtaken	گرفتن
overtakes	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
catch	گرفتن
obturate	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to break in	گرفتن
seized	گرفتن
seizes	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
encumbering	گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
situate	جا گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
encumbers	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
accustom	خو گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
wed	گرفتن
lutes	گل گرفتن
accompany	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
grabbed	گرفتن
adeem	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
skims	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
skim	کف گرفتن از
resumed	از سر گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
pushing	گرفتن
encumber	گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
take	گرفتن
resume	از سر گرفتن
grab	گرفتن
grabbing	گرفتن
takes	گرفتن
grabs	گرفتن
encumbered	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
receives	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
receive	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
break out	در گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
acclimatizing	خو گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
getting	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
gets	گرفتن
get	گرفتن
disparage	کم گرفتن بی قدرکردن
disparaged	کم گرفتن بی قدرکردن
frogs	قورباغه گرفتن
nab	غفلتا گرفتن
frog	قورباغه گرفتن
gnawed	گاز گرفتن
nestles	اشیان گرفتن
gnaws	گاز گرفتن
disparages	کم گرفتن بی قدرکردن
surrounds	فرا گرفتن

favouritism

جانب کسی را گرفتن