English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
scalawag جانور نحیف وکم ارزش
Other Matches
scrag جانور نحیف
hilding جانور یا اسب بی ارزش
epizoic زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
frailest نحیف
gaunt نحیف
pindling نحیف
meager نحیف
skimps نحیف
skimping نحیف
skimped نحیف
slimpsy نحیف
skimp نحیف
lenten نحیف
meagre نحیف
frailer نحیف
frail نحیف
feeble نحیف
feebler نحیف
feeblest نحیف
slight نحیف
slighted نحیف
haggard نحیف
slighter نحیف
lank نحیف
slightest نحیف
slighting نحیف
slights نحیف
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
lean نحیف اندک
peaks نحیف شدن
spared نحیف نازک
spare نحیف نازک
slacken نحیف کردن
peaking نحیف شدن
slackened نحیف کردن
slackening نحیف کردن
slackens نحیف کردن
wonky نحیف لرزان
leans نحیف اندک
leaned نحیف اندک
peak نحیف شدن
skimpy اندک نحیف
pine از غم و حسرت نحیف شدن
pined از غم و حسرت نحیف شدن
scant نحیف مقدار قلیل
pines از غم و حسرت نحیف شدن
slimsy باریک اندام نحیف
pining از غم و حسرت نحیف شدن
scrimp نحیف تقلیل دادن
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
windlestraw ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
animal جانور
animals جانور
creatures جانور
nightwalker جانور شب پر
it ان جانور
structure of an animal جانور
creature جانور
malacostracan جانور
beasts جانور
beast جانور
it pron ان جانور
apod جانور بی پا
animalize جانور
johnny جانور نر
ruffianly جانور خو
he جانور نر
zoology جانور شناسی
milker جانور شیرده
zoophilic علاقمند به جانور
saprozoon جانور پوده زی
zoomorphic <adj.> جانور گونه
mammiferous جانور پستاندار
brute جانور حیوان
brutes جانور حیوان
brutal جانور خوی
zoophilous علاقمند به جانور
pudge جانور چاق
monocule جانور یک چشم
pollard جانور بی شاخ
zoologist جانور شناس
zoophagous جانور خوار
zootheism جانور پرستی
edentate جانور بی دندان
polypod جانور بسیارپا
polystomatous جانور بسیار
polystome جانور بسیار
nekton جانور شناور
zootomy جانور شکافی
poikilotherm جانور خونسرد
poikilothermism خونسردی جانور
fauna جانور نامه
on heat [British E] <adj.> حشری [جانور زن]
brutalities جانور خویی
animalist نقاش جانور
game جانور شکاری
animalculum جانور ریزه
stinkard جانور بدبو
mammifer جانور پستاندار
amoebas جانور تک سلولی
amoebae جانور تک سلولی
amoeba جانور تک سلولی
hybrid جانور دورگه
strays جانور بی صاحب
brutality جانور خویی
pelagian جانور دریایی
craw معده جانور
brutalization جانور خویی
rodents جانور جونده
rodent جانور جونده
strayed جانور ولگرد
straying جانور بی صاحب
amebas جانور تک سلولی
stray جانور بی صاحب
saxicoline جانور سنگ زی
perissodactyl جانور فرد سم
saxicolous جانور سنگ زی
beastliness جانور خویی
proud <adj.> جانور حشری
ungulate جانور سم دار
tardigrade جانور کندرو
shell fish جانور صدف
plantigrade جانور دوپا
amebae جانور تک سلولی
scavenger جانور لاشخور
scavengers جانور لاشخور
in heat [American E] <adj.> حشری [جانور زن]
quadruped چهارپا [جانور شناسی]
zoomorphic شبیه جانور جانورسان
orca جانور بزرگ دریایی
paleozoology دیرین جانور شناسی
mollusk جانور نرم تن حلزون
footpad پای جانور پهنه پا
nematocyst نیش جانور مرجانی
phyllopod جانور برگ پای
pleophagous چند جانور خوار
rutting <adj.> حشری [جانور مرد]
nervure رگه بندی جانور
dentition وضع تعداددندانهای جانور
dolphin دولفین [جانور شناسی]
amoebic وابسته به جانور تک سلولی
amphibiotic وابسته به جانور دوزیستی
animalcule جانور ذره بینی
bestialize جانور خوی نمودن
animalculum جانور ذره بینی
beast of ravin جانور درنده یاشکاری
zoophyte جانور گیاه سان
tropicopolitan گیاه یا جانور گرمسیری
arthropod جانور مفصل دار
in rut <adj.> حشری [جانور شناسی]
endotherm جانور خون گرم
orc جانور بزرگ دریایی
scavenger جانور کثافت خور
rat catcher موش گیر [جانور]
ratcatcher موش گیر [جانور]
lairs محل استراحت جانور
lair محل استراحت جانور
holozoic جانور خوراک گیر
white face جانور پیشانی سفید
viviparous جانور زنده زا ولود
female زنانه جانور ماده
heats طلب شدن جانور
ratter موش گیر [جانور]
anteaters جانور پستاندارمورچه خوار
scavengers جانور کثافت خور
migrant سیار جانور مهاجر
migrants سیار جانور مهاجر
malacoderm جانور نرم پوست
anteater جانور پستاندارمورچه خوار
slug چارپاره جانور کندرو
marsupials جانور کیسه دار
slugged چارپاره جانور کندرو
marsupial جانور کیسه دار
slugs چارپاره جانور کندرو
heat طلب شدن جانور
tentacle موی حساس جانور
zoography جانور شناسی تطبیقی
pachyderms جانور پوست کلفت
pachyderm جانور پوست کلفت
aquatic جانور یا گیاه ابزی
sac عضوکیسه مانند جانور
sacs عضوکیسه مانند جانور
jumbos جانور غول اسا
jumbo جانور غول اسا
tentacles موی حساس جانور
shedder جانور پوست انداز
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com