Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
English
Persian
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
Other Matches
loss
تلفات ضایعات
casualties
تلفات و ضایعات
casualty
تلفات و ضایعات
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
casualty board
تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
replacement demand
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
decrement
ضایعات
scraps
ضایعات
scrapping
ضایعات
scrapped
ضایعات
scrap
ضایعات
garble
ضایعات
wastage
ضایعات
culch
ضایعات
waste product
ضایعات
cultch
ضایعات
spoilage
ضایعات
replacement
جایگزینی
replacements
جایگزینی
embedment
جایگزینی
lodgement
جایگزینی
lodgment
جایگزینی
effective damage
ضایعات موثر
lint
ضایعات پنبه
cotton waste
ضایعات پنبه
battle casualty
ضایعات رزمی
damage criteria
میزان ضایعات
wastage
ضایعات تضییع
pug
ضایعات غله
pugs
ضایعات غله
damage
ضایعات رزمی
search and replace
جستجو و جایگزینی
situations
جایگزینی وضع
situation
جایگزینی وضع
replacement cost
هزینه جایگزینی
replacement part
قطعه جایگزینی
assignment operator
عملگر جایگزینی
assignment statement
جمله جایگزینی
replacement theory
نظریه جایگزینی
replacement
جایگزینی نفرات
font subsitution
جایگزینی فونت
filler personnel
افراد جایگزینی
replacements
جایگزینی نفرات
trade off
رابطه جایگزینی
trade-off
رابطه جایگزینی
trade-offs
رابطه جایگزینی
replaceable parameter
پارامتر جایگزینی
replacement capital
سرمایه جایگزینی
mortality
قابلیت دریافت ضایعات
cotton-waste
آشغال و ضایعات پنبه
loss appraisal
ضایعات قابل قبول
global search and replace
جستجو و جایگزینی سراسری
gumma
ضایعات دوره سوم سفلیس
bulk replacement storage
سهمیه کل جایگزینی درصحنه عملیات
replacement factor
ضریب جایگزینی پرسنل ووسایل
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
loss
تلفات
fatalities
تلفات
casualty
تلفات
mortality
تلفات
total loss
تلفات کل
casualties
تلفات
fatality
تلفات
losses
تلفات
victim
تلفات
victims
تلفات
lethal area
منطقه تلفات
magnetic hystersis loss
تلفات هیسترزیس
low loss construction
ساختمان کم تلفات
low loss cable
کابل با تلفات کم
mass casualties
تلفات زیاد
mortality factor
ضریب تلفات
low loss coil
بوبین با تلفات کم
the losses of the army
تلفات ارتش
tip loss
تلفات نوک
total losses
کل تلفات ابی
treble our casualties
سه برابر تلفات ما
kill factor
ضریب تلفات
suffers
تلفات دیدن
suffer
تلفات دیدن
insulation power factor
زاویه ی تلفات
suffered
تلفات دیدن
battle casualty
تلفات جنگی
casualty radius
شعاع تلفات
corona losses
تلفات کورونا
global
تابع جستجو و جایگزینی پردازشگر کلمه در یک متن یا فایل کامل
globally
تابع جستجو و جایگزینی پردازشگر کلمه در یک متن یا فایل کامل
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
eddy current losses
تلفات جریان گردابی
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
vulnerability
در معرض تلفات بودن
low loss ceramics
سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
low loss capacitor
خازن با تلفات دی الکتریک کم
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
casualty radius
شعاع تولید تلفات
loss appraisal
قبول تلفات در جنگ
search and replace
جستجوی کلمه پرداز و تابع جایگزینی مربوط به فایل کامل یا متن
printed
تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
print
تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
prints
تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
tolling
تعداد تلفات جنگی ضایعه
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
gear friction losses
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
tolls
تعداد تلفات جنگی ضایعه
inflicts
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflicted
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter
دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
zero supperssion
موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
exhaustable resources
منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
systems analysis
1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن
casualty attack
تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
loss angle
زاویه تلف زاویه تلفات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com