English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (41 milliseconds)
English Persian
stand clear جایی را ترک کردن
Search result with all words
gas fittings اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
Other Matches
minx زن هر جایی
wherever جایی که
n tuple N جایی
inopportunity بی جایی
charnel house جایی که
someplace یک جایی
someplace جایی
inopportuneness بی جایی
immutability پا بر جایی ثبات
gas log جایی که گازمیسوزد
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
from the outside از خارج [از جایی]
shifted جابه جایی
commonplace همه جایی
transposition جابه جایی
displacement جابه جایی
translocation جابه جایی
shift جابه جایی
shifts جابه جایی
banal همه جایی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
locomotor behavior رفتار جابه جایی
come from <idiom> بومی جایی بودن
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
attender شخص حاضر در جایی
transposition of affect جابه جایی عاطفه
displacement of affect جابه جایی عاطفه
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
to go about ازجایی به جایی رفتن
synesthesia جابه جایی حسی
synaesthesia جابه جایی حسی
somewheres یک جایی دریک محلی
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
somewhere یک جایی دریک محلی
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
locomotion جابه جایی حرکتی
drive displacement جابه جایی سائق
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
stamping grounds <idiom> پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
exchanging جابه جایی داده بین دو محل
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to bar somebody from entering the place مانع کسی وارد جایی شدن
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
exchange جابه جایی داده بین دو محل
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
exchanged جابه جایی داده بین دو محل
Mind your head! مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
exchanges جابه جایی داده بین دو محل
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
pentarch یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
to a in باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to languish هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
to languish ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
rug delivery [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
altar-steps [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
dump جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
altar-stair [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
overlaps جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
regional breakpoint نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
scarf weld جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
insert مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserts مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to buzz off گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
Pazyryk rug فرش پازیریک [این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com