English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (1 milliseconds)
English Persian
front جبهه
fronting جبهه
face جبهه
faces جبهه
flank جبهه
flanked جبهه
flanking جبهه
facade جبهه
facades جبهه
fanades جبهه
deploy جبهه
deploying جبهه
deploys جبهه
front view جبهه
sinciput جبهه
vaward جبهه
Other Matches
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
huygen's principle قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
frontages ملوان جبهه جبهه
frontage ملوان جبهه جبهه
rear echelon قسمت عقب جبهه عقب جبهه
warmfront جبهه گرم
line replacement تعویض خط جبهه
tympanum جبهه کلیسا
liner سرباز خط جبهه
liners سرباز خط جبهه
tympanon جبهه کلیسا
out of line خارج از خط جبهه
popular front جبهه ملی
tympan جبهه کلیسا
superficies نما جبهه
front lines خط مقدم جبهه
battle line خط جبهه ناوها
water front جبهه رطوبتی
split از جبهه دورافتادن
lines جبهه جنگ
line جبهه جنگ
fronting جبهه هوا
wave front جبهه موج
frontages عرض جبهه
frontage عرض جبهه
penetration نفوذ در جبهه
front جبهه هوا
popular front جبهه خلق ملی
wave front جبهه امواج رادیویی
fronting منادی جبهه جنگ
front منادی جبهه جنگ
pockets پیش رفتگی خط جبهه
pocket پیش رفتگی خط جبهه
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
linesmen سربازخط جبهه خط بان
linesman سربازخط جبهه خط بان
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
front lines خطوط جلو جبهه
frontogenesis ایجاد جبهه واحد
in other sectors در قسمتهای دیگر جبهه
lateral control کنترل در عرض جبهه
limited objective هدف نزدیک به جبهه دشمن
prevent defence جبهه دفاعی با استفاده از نفراضافی
strongside مربوط به جبهه قوی زمین
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
extended defense پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
orthograph تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
lateral افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
frontolysis زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
rimrock صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
d , top concept تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
guerrilla جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
strong side سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com