English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
safe loads tables جداول بارهای مجاز
Other Matches
common table of allowance جداول سهمیه عمومی
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
tidal tables جداول مشخصات جذر و مددریا
current tables جداول جریانات جذر و مدی
wear tables جداول سایش جنگ افزارها
integrated revision بررسی نهایی جداول سازمان و تجهیزات
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
one shot یک بارهای
moving loads بارهای متحرک
door bundle بارهای دستی
amphibious pack بارهای اب خاکی
air cargo بارهای محمول هوایی
unbalanced rolling masses بارهای غلطان نامتعادل
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
floating rates نرخهای بارهای دریایی
block storing انبار کردن بارهای قوال
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
backpack کوله پشتی مخصوص بارهای پرحجم
backpacks کوله پشتی مخصوص بارهای پرحجم
nmos مداری که ازجریان تولید شده بارهای منفی استفاده میکندOS
n channel mos مداری که از جریان تولید شده بارهای منفی استفاده میکند
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
electrostatics بخشی از علم فیزیک که درباره پدیدههای قوه جاذبه و دافعه بارهای الکتریکی گفتگومینماید
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
coulomb's law نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
groupage ادغام نمودن بارهای مختلف جهت حمل ترکیب در حمل
air delivery container جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
licensed مجاز
licensable مجاز
tropologic مجاز
allowable مجاز
permissible مجاز
commissioned مجاز
rated مجاز
certified مجاز
lawful مجاز
admissible مجاز
toluene حد مجاز
authorised مجاز
authorized مجاز
admissibll مجاز
authorrized مجاز
allowed مجاز
metonymy مجاز
legal مجاز
permissive مجاز
at liberty مجاز
permitted مجاز
admittable مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
admitance روا مجاز
speed limit سرعت مجاز
permissible load بار مجاز
permissible deviation تفاوت مجاز
permissible dosage دوز مجاز
allowable cargo load بار مجاز
allowable level تراز مجاز
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
authorized program برنامه مجاز
authorized strength استعداد مجاز
bag limit حد مجاز صید
ban item غیر مجاز
bona fide holder دارنده مجاز
idiographic وابسته به مجاز
licit روا مجاز
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
metonym مجاز مرسل
allowable load بار مجاز
allowable stress تنش مجاز
working stress تنش مجاز
not allowed غیر مجاز
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
justifiability مجاز بودنی
authorise مجاز نمودن
authorised clerk واسطه مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized bank بانک مجاز
impermissible غیر مجاز
permissible velocity سرعت مجاز
setting شدت مجاز
figuratively بطور مجاز
legitimising مجاز کردن
allowances میزان مجاز
legitimises مجاز کردن
legitimised مجاز کردن
unauthorized غیر مجاز
height clearance ارتفاع مجاز
lawfully به طور مجاز
fair game شکار مجاز
legitimizes مجاز کردن
permit مجاز کردن
permits مجاز کردن
legitimization مجاز کردن
legitimize مجاز کردن
legitimized مجاز کردن
settings شدت مجاز
free مجاز منفصل
freed مجاز منفصل
freeing مجاز منفصل
frees مجاز منفصل
on the house <idiom> مجاز درکاری
licensing hours زمان مجاز
legitimizing مجاز کردن
complement حد مجاز مکمل
complemented حد مجاز مکمل
complementing حد مجاز مکمل
complements حد مجاز مکمل
permitting مجاز کردن
safe load بار مجاز
revocable contract عقد مجاز
permissible velocity تندی مجاز
prescribed load بار مجاز
permissibly بطور مجاز
dose مقدار مجاز
dosed مقدار مجاز
doses مقدار مجاز
dosing مقدار مجاز
contraband غیر مجاز
speed limits سرعت مجاز
tolerances خطای مجاز
tolerance تفاوت مجاز
tolerance خطای مجاز
allowance میزان مجاز
tolerances تفاوت مجاز
trope مجاز استعاره
accredited مجاز معتبر
tolerance limit خطای مجاز
working load بار مجاز
troplogy مجاز گوئی
prescribed load بار مهمات مجاز
illigal character کاراکتر غیر مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
tensile stress تنش کششی مجاز
table of allowance جدول سهمیه مجاز
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
tare وزن مجاز یک فرف
licitly بطور مجاز یا مشروع
ratings نحوه عملکرد مجاز
ranges مجموعه مقادیر مجاز
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
ranged مجموعه مقادیر مجاز
security مشخصات کاربران مجاز
range مجموعه مقادیر مجاز
rating نحوه عملکرد مجاز
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
forbidden band نوار غیر مجاز
number مجموعه مقادیر مجاز
numbers مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
authorized parts list لیست قطعات مجاز
illicit قاچاقی نامشروع غیر مجاز
overdraft برداشت اب بیش از اندازه مجاز
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
frequency tolerance میزان تغییر مجاز فرکانس
allowable cargo load فرفیت بار مجاز هواپیما
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
game fish ماهی مجاز برای صیادی
authorized stockage list لیست ذخیره انبار مجاز
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
overdrafts برداشت اب بیش از اندازه مجاز
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
lincense or cence مجاز کردن پروانه دادن
authorized شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
under the counter داروی بدون نسخه وغیر مجاز
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
clears مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
butt ending ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
maximum بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com