Dictiornary-Farsi | جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (14 milliseconds)

English	Persian
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک


Other Matches

separates	جدایی تفکیک
separate	جدایی تفکیک
separated	جدایی تفکیک
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
integral	جدایی ناپذیر
inseparable	تفکیک ناپذیر
separable	قابل تفکیک
detachable	قابل تفکیک
detachable bottom	کف قابل تفکیک
inseparable	غیر قابل تفکیک
separably	بطور قابل تفکیک
inseparable cost	هزینه غیر قابل تفکیک
impervious	تاثر ناپذیر غیر قابل نفوذ
inconsolable	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
unbearable	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
incommutable	تبدیل ناپذیر غیر قابل تعویض
inconsolably	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
irremissible	بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
renewable resources	منابع تهی ناپذیر منابع تجدیدشدنی منابع قابل تجدید
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
divorcement	جدایی
gulf	جدایی
breakdowns	جدایی
divorcing	جدایی
divorces	جدایی
divorced	جدایی
gulfs	جدایی
breakaway	جدایی
disunion	جدایی
divorce	جدایی
dissociation	جدایی
dislocation	جدایی
disconnexion	جدایی
disconnectedness	جدایی
separation	جدایی
discreteness	جدایی
isolation	جدایی
seclusion	جدایی
seperation	جدایی
disseverance	جدایی
segregation	جدایی
schismatism	جدایی
sequester	جدایی
separations	جدایی
disjunction	جدایی
breakdown	جدایی
rupturing	سکستگی جدایی
rupture	سکستگی جدایی
separation anxiety	اضطراب جدایی
to break company	جدایی کردن
segregationist	جدایی گرای
schism	جدایی شقاق
schisms	جدایی شقاق
seperation point	نقطه جدایی
filled with water	دال بر جدایی
separative	حاکی از جدایی
desegregation	جدایی زدایی
to cut the painter	جدایی انداختن
detachable	جدایی پذیر
severance	جدایی مجزایی
detribalization	جدایی از قبیله
ruptures	سکستگی جدایی
abscission	جدایی دریدگی
parthian glance	نگاه هنگام جدایی
judicial separaion	جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
segregationist	طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab	پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
separation	تفکیک
demodulation	تفکیک
break down	تفکیک
secernment	تفکیک
break	تفکیک
resolution	تفکیک
resolutions	تفکیک
segregation	تفکیک
disjunction	تفکیک
breaks	تفکیک
secession	تفکیک
breakdown	تفکیک
separating	تفکیک
differentiation	تفکیک
dissociation	تفکیک
removal	تفکیک
analysis	تفکیک
parting	تفکیک
partings	تفکیک
severance	تفکیک
disintegration	تفکیک
separations	تفکیک
breakdowns	تفکیک
denotation	تفکیک
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
severable	تفکیک پذیر
response differentiation	تفکیک پاسخ
self dissociation	خود تفکیک
separability	تفکیک پذیری
split risk	تفکیک خطر
resolvable	تفکیک پذیر
resolution power	توان تفکیک
thermal dissociation	تفکیک گرمایی
break up	تفکیک کردن
separator	تفکیک کننده
resolving power	قدرت تفکیک
ionic dissociation	تفکیک یونی
break bulk	تفکیک محصولات
color separation	تفکیک رنگ
dissociation	تفکیک گسستگی
racial segregation	تفکیک نژادی
separable	تفکیک پذیر
detaching	تفکیک کردن
detaches	تفکیک کردن
detach	تفکیک کردن
diacritic	تفکیک کننده
division of powers	تفکیک قوا
dissociating	تفکیک نمودن
dissociates	تفکیک نمودن
diacritical	تفکیک کننده
dissociation energy	انرژی تفکیک
dissociation curve	منحنی تفکیک
separations	تفکیک کردن
separations	تفکیک متارکه
optical resolution	تفکیک نوری
photodissociation	تفکیک نوری
discriminator	تفکیک کننده
parcelling	تفکیک زمین
separation	تفکیک کردن
separation	تفکیک متارکه
dissociation constant	ثابت تفکیک
dissociate	تفکیک نمودن
low resolution	تفکیک پایین
centrifuge	تفکیک کردن
disjunct	وجه تفکیک
resolution	تفکیک پذیری
predissociation	پیش تفکیک
centrifuges	تفکیک کردن
degree of dissociation	درجه تفکیک
detachments	جداسازی تفکیک
resolutions	تفکیک پذیری
separates	تفکیک کردن
separate	تفکیک کردن
partition	تفکیک کردن
detachment	جداسازی تفکیک
demodulator	تفکیک کننده
knocked down	تفکیک شده
partitions	تفکیک کردن
segregation	تفکیک کردن
separated	تفکیک کردن
desegregate	تفکیک زدایی کردن
principle of separation of powers	اصل تفکیک قوا
break bulk cargo	محمولات تفکیک شده
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
bond dissociation energy	انرژی تفکیک پیوند
preesolved	پیش تفکیک شده
segregation	تفکیک ذرات بتن
work breakdown structure	ساختار تفکیک کار
separatism	تفکیک تجزیه طلبی
modem	تلفیق و تفکیک کننده
resolution	تفکیک پذیری رفع
denominationalism	اعتقاد به تفکیک و تقسیم
low resolution	تفکیک پذیری پایین
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
resolutions	تفکیک پذیری رفع
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
segregate	جدا سازی تفکیک
segregates	جدا سازی تفکیک
segregating	جدا سازی تفکیک
desegregating	تفکیک زدایی کردن
desegregates	تفکیک زدایی کردن
desegregated	تفکیک زدایی کردن
resolving power	توان تفکیک تلسکوپ
resolving agent	عامل تفکیک کننده
exploded pie graph	نمودار گرد تفکیک شده
desegregating	تفکیک نژادی را فسخ کردن
external modem	تلفیق و تفکیک کننده برونی
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم
resolvable tartaric acid	تارتریک اسید تفکیک پذیر
discriminating circuit	مدار تفکیک کننده مین
disintegration product	محصول تجزیه و تفکیک شده
oscillator	تفکیک کننده امواج اشکارساز
desegregates	تفکیک نژادی را فسخ کردن
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
desegregate	تفکیک نژادی را فسخ کردن
denote	تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted	تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes	تفکیک کردن علامت گذاردن
desegregated	تفکیک نژادی را فسخ کردن
system resolution	تفکیک سیستم کار دستگاه
resolution	قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
oscillations	تفکیک امواج اشکار سازی
oscillation	تفکیک امواج اشکار سازی
resolution	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی