Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
tabulate
جدول بندی کردن
tabulated
جدول بندی کردن
tabulates
جدول بندی کردن
Search result with all words
digital sorting
روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
Other Matches
tabulated
جدول بندی
tabulation
جدول بندی
tabulating
جدول بندی
tabulates
جدول بندی
tabulate
جدول بندی
vertical tab
جدول بندی عمودی
time table
جدول زمان بندی
tabs
شمارش جدول بندی
tab
شمارش جدول بندی
decimal tab
جدول بندی اعشاری
tabulation
نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
manning table
جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
symbol table
جدول نمادها جدول نمادی
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
correction index
جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
spelling table
جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
tabulation
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
to take a snack
ته بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
sealing
اب بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
lacevi
بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
seal
اب بندی کردن
seals
اب بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
rationing
جیره بندی کردن
categorizes
طبقه بندی کردن
phrase
کلمه بندی کردن
subsuming
رده بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
resorts
دسته بندی کردن
categorizing
دسته بندی کردن
parcels
بسته بندی کردن
categorizing
طبقه بندی کردن
categorizing
رده بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
phrased
کلمه بندی کردن
prioritises
اولویت بندی کردن
prioritised
اولویت بندی کردن
refomulate
از نو فرمول بندی کردن
hoodwinking
چشم بندی کردن
compartmentalising
بخش بندی کردن
classifies
طبقه بندی کردن
categorize
رده بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
classifies
رده بندی کردن
phrases
کلمه بندی کردن
to knock together
سرهم بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
categorising
دسته بندی کردن
categorising
طبقه بندی کردن
categorises
رده بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
categorising
رده بندی کردن
categorises
دسته بندی کردن
degrees
رتبه بندی کردن
degree
رتبه بندی کردن
categorises
طبقه بندی کردن
compartmentalised
بخش بندی کردن
lot
سهم بندی کردن
lot
تقسیم بندی کردن
compartmentalized
بخش بندی کردن
impost
تعرفه بندی کردن
compartmentalised
فصل بندی کردن
subsumes
رده بندی کردن
impone
شرط بندی کردن
subsume
رده بندی کردن
categorize
طبقه بندی کردن
boggle
کارسرهم بندی کردن
categorised
رده بندی کردن
categorizes
دسته بندی کردن
categorised
طبقه بندی کردن
to form into groups
گروه بندی کردن
categorizes
رده بندی کردن
rates
درجه بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
categorized
دسته بندی کردن
rate
درجه بندی کردن
resorted
دسته بندی کردن
categorized
طبقه بندی کردن
categorised
دسته بندی کردن
categorized
رده بندی کردن
categorize
دسته بندی کردن
stripping
بسته بندی کردن
subsumed
رده بندی کردن
prioritising
اولویت بندی کردن
classifying
طبقه بندی کردن
railroad
سرهم بندی کردن
compartmentalizing
فصل بندی کردن
rank
رتبه بندی کردن
bungled
سرهم بندی کردن
bungles
سرهم بندی کردن
bungling
سرهم بندی کردن
railroads
سرهم بندی کردن
compartmentalizing
بخش بندی کردن
to categorize
رده بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
jerry build
سرهم بندی کردن
resort
دسته بندی کردن
take stock
<idiom>
جمع بندی کردن
compartmentalized
فصل بندی کردن
rations
جیره بندی کردن
echelonment
درجه بندی کردن
hoodwinks
چشم بندی کردن
ration
جیره بندی کردن
echelonment
رده بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
rationed
جیره بندی کردن
to categorize
طبقه بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
prioritize
اولویت بندی کردن
graduates
درجه بندی کردن
graduates
طبقه بندی کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
graduate
درجه بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
graduating
طبقه بندی کردن
classify
طبقه بندی کردن
prioritized
اولویت بندی کردن
prioritizes
اولویت بندی کردن
classify
رده بندی کردن
prioritizing
اولویت بندی کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
graduating
درجه بندی کردن
classify
دسته بندی کردن
graduate
طبقه بندی کردن
paricle size analysis
دانه بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
hoodwink
چشم بندی کردن
compartmentalizes
فصل بندی کردن
compartmentalizes
بخش بندی کردن
ranks
رتبه بندی کردن
ranked
رتبه بندی کردن
paginate
صفحه بندی کردن
compartmentalize
بخش بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com