Dictiornary-Farsi | جدول تصمیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
decision table	جدول تصمیم


Search result with all words

decision table	جدول تصمیم گیری
Other Matches

manning table	جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
symbol table	جدول نمادها جدول نمادی
dive schedule	جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
spelling table	جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
correction index	جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
will-power	تصمیم
pluck	تصمیم
irresolute	بی تصمیم
resolutions	تصمیم
resolution	تصمیم
nonplus	بی تصمیم
plucked	تصمیم
plucking	تصمیم
determination	تصمیم
weak kneed	بی تصمیم
weak-kneed	بی تصمیم
decision	تصمیم
rulings	تصمیم
avowing	تصمیم
avows	تصمیم
avow	تصمیم
resolves	تصمیم
plucks	تصمیم
decisions	تصمیم
ruling	تصمیم
resolve	تصمیم
afore thought	سبق تصمیم
regnum	تصمیم مقتدرانه
logical decision	تصمیم منطقی
joint resolution	تصمیم مشترک
determiners	تصمیم گیرنده
determiner	تصمیم گیرنده
nonplus	بی تصمیم بودن
canon	: تصویبنامه تصمیم
mind	تصمیم داشتن
canons	: تصویبنامه تصمیم
minding	تصمیم داشتن
minds	تصمیم داشتن
make up one's mind	تصمیم گرفتن
decidable	تصمیم پذیر
decision box	جعبه تصمیم
decision instruction	دستورالعمل تصمیم
decision theory	تئوری تصمیم
decision tree	درخت تصمیم
decision process	فرایند تصمیم
decision making	تصمیم گیری
decision maker	تصمیم گیرنده
determine	تصمیم گرفتن
determines	تصمیم گرفتن
determining	تصمیم گرفتن
decision structure	ساختار تصمیم
decide	تصمیم گرفتن
decides	تصمیم گرفتن
resolve	تصمیم گرفتن
resolves	تصمیم گرفتن
i made up my mind to	تصمیم گرفتم که ...
resolutely	از روی تصمیم
decision symbol	علامت تصمیم
resolution	نیت تصمیم
resolutions	نیت تصمیم
make up one's mind <idiom>	تصمیم گیریکردن
freehand	ازادی در تصمیم
decidability	تصمیم پذیری
to come to a decision	تصمیم گرفتن
to make a decision	تصمیم گرفتن
sewed up <idiom>	تصمیم گیری
undecidable	تصمیم ناپذیر
to be resolved	تصمیم گرفتن
to take a d.	تصمیم گرفتن
A one-sided(unilateral)decision.	تصمیم یکجانبه
special verdict	تصمیم ویژه
cut and dried <idiom>	تصمیم قاطع
resolved that ......	تصمیم گرفته شد که
decision making unit	واحد تصمیم گیرنده
decision model	الگوی تصمیم گیری
decision support system	سیستم پشتیبانی تصمیم
without aforethought	بدون سبق تصمیم
decision theory	نظریه تصمیم گیری
decision making policy	سیاست تصمیم گیری
determining	اتخاذ تصمیم کردن
determines	اتخاذ تصمیم کردن
decision criteria	ضوابط تصمیم گیری
determine	اتخاذ تصمیم کردن
malice aforethought	سبق تصمیم سوء
to decide [on]	تصمیم گرفتن [در مورد]
self determination	تصمیم پیش خود
make or buy decision	تصمیم به ساخت یاخرید
decision tree	مسیر تصمیم گیری
general verdict	تصمیم به وجه اطلاق
verdicts	تصمیم هیات منصفه
verdict	تصمیم هیات منصفه
It was a well - timed ( timely ) decision .	تصمیم بموقعی بود
determinants	تصمیم گیرنده عاجز
determinant	تصمیم گیرنده عاجز
swear off <idiom>	تصمیم به ترک چیزی
leave hanging (in the air) <idiom>	بدون تصمیم قبلی
sub judice	بدون تصمیم قضایی
ratio decidendi	مبنای اصلی تصمیم
take a dicision	اتخاذ تصمیم کردن
take a decision	اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion	اتخاذ تصمیم کردن
decision variable	متغیر تصمیم گیری
arrive at a conclusion	اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament	قدرت اتخاذ تصمیم
preform	قبلا تصمیم گرفتن
resolve	مقرر داشتن تصمیم گرفتن
order in council	تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
resolves	مقرر داشتن تصمیم گرفتن
decision lag	تاخیر زمانی در تصمیم گیری
to decide on a motion	در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
partial jurisdiction	حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decidable	تصمیم گرفتنی قابل فتوی
Soc	ازادی دراخذ تصمیم قضایی
willpower	تصمیم جدی نیروی اراده
pass a resolution	با رای گیری تصمیم گرفتن
dss	سیستم پشتیبان تصمیم گیری
premature decision	تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
get down to brass tacks <idiom>	فورا شروع به تصمیم گیری
not touch something with a ten-foot pole <idiom>	تصمیم گیری چیزی به طور کامل
She found it hard to make up her mind.	برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
decisions	تصمیم گیری برای انجام کاری
decision tree	اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision	تصمیم گیری برای انجام کاری
tip the balance <idiom>	تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
It depends on your decison.	بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
take something to heart <idiom>	به صورت جدی تصمیم گیری کردن
play it by ear <idiom>	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
zero hour <idiom>	لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
interrupt	تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting	تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts	تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if [when] it comes to the crunch <idiom>	وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
kerb=curb	جدول
chamfered kerb	جدول پخ
irrigation channel	جدول
border stone	جدول
curb	جدول
charted	جدول
tableau	جدول
chart	جدول
tabled	جدول
schedule	جدول
tableaus	جدول
curbed	جدول
curbing	جدول
curbs	جدول
kerb	جدول
kerbs	جدول
charts	جدول
logs	جدول
charting	جدول
log	جدول
tableaux	جدول
table	جدول
tabling	جدول
schedules	جدول
tables	جدول
scheduled	جدول
scale	جدول
decisions	اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.]	او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
arranged marriage	ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
go in for <idiom>	شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
ball is in your court <idiom>	[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.	در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to opt in [something]	تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
decision	اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to opt out [of something]	تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
firing table	جدول تیر
time log	جدول زمان
truth table	جدول صحت
kerb stone	سنگ جدول
flush kerb	جدول همکف
firing table	جدول تیراندازی
truth table	جدول درستی
indifference schedule	جدول بی تفاوتی
function table	جدول تابعی
table look up	جستجوی جدول
frequency table	جدول بسامد
kerbstone	سنگ جدول
leontief table	جدول لئونتیف
virtual table	جدول مجازی
time table	جدول زمانی
fourfold table	جدول چهارخانه
karnaugh map	جدول کارنو
lip kerb	جدول پهن
loading chart	جدول بارگیری
probability table	جدول احتمالات
raised kerb	جدول بلند
table look up	مراجعه به جدول
range table	جدول تیرتوپ
road movement table	جدول راهپیمایی
tabulating machine	جدول نویس
rounded kerb	جدول گرد
tabulating machine	جدول بند
tabularly	جدول وار
symbolic table	جدول علائم
slope kerb	جدول شیبدار
symbol table	جدول علامت
symbol table	جدول نمادها