Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (13 milliseconds)
English	Persian
to take for serious	جدی گرفتن یا پنداشتن
Other Matches
imagine	پنداشتن
imagined	پنداشتن
imagining	پنداشتن
imagines	پنداشتن
supposing	پنداشتن
supposes	پنداشتن
suppose	پنداشتن
coneive	پنداشتن
to get the idea	پنداشتن
counts	پنداشتن
counting	پنداشتن
counted	پنداشتن
deems	پنداشتن
deeming	پنداشتن
deemed	پنداشتن
deem	پنداشتن
wis	پنداشتن
count	پنداشتن
ignored	نادیده پنداشتن
ignore	نادیده پنداشتن
ignores	نادیده پنداشتن
underestimate	ناچیز پنداشتن
ignoring	نادیده پنداشتن
towink at	نادیده پنداشتن
presupposed	پیش پنداشتن
presupposes	پیش پنداشتن
underestimates	ناچیز پنداشتن
underestimating	ناچیز پنداشتن
presuppose	پیش پنداشتن
make nothing of	هیچ پنداشتن
presupposing	پیش پنداشتن
take	خوردن پنداشتن
underestimated	ناچیز پنداشتن
to make noyhing of	هیچ پنداشتن
takes	خوردن پنداشتن
think nothing of	هیچ پنداشتن
equates	برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equated	برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equate	برابرگرفتن مساوی پنداشتن
assume	فرض کردن پنداشتن
assumes	فرض کردن پنداشتن
ignoring	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
disbelieve	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to toy with something	باچیزبازی کردن چیزیرایازیچه پنداشتن
ignored	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignores	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignore	نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
to play with something	چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
to addict oneself	خو گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
take	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
takes	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
acquire	گرفتن
to get at	گرفتن
obturate	گرفتن
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
acquires	گرفتن
hold	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
indwell	جا گرفتن
wed	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retake	پس گرفتن
resume	از سر گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
infold	در بر گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
accompany	دم گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to break in	گرفتن
get	گرفتن
cease	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
to draw back	پس گرفتن
puddles	گل گرفتن
catch	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
holds	گرفتن
ceased	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
overtake	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtakes	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
seizes	گرفتن
retaking	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
pushing	گرفتن
retaken	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
acquiring	گرفتن
capturing	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
break out	در گرفتن
retrieves	پس گرفتن
to call back	پس گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
renovates	از سر گرفتن
grabs	گرفتن
unsay	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
nails	گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
nailed	گرفتن
skim	گرفتن کف
reclaimed	پس گرفتن
grabbing	گرفتن
cork	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
corks	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
devest	گرفتن
wive	زن گرفتن
grab	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
grabbed	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
to take up	گرفتن
nail	گرفتن
adeem	پس گرفتن
resumes	از سر گرفتن
tong	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
catch on	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
skim	کف گرفتن از
accustom	خو گرفتن
deglutinate	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
to shut off	را گرفتن
resumption	از سر گرفتن
accustoms	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
get at	گرفتن
detract	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
detracts	گرفتن
to hunt out	گرفتن
detracted	گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com