English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
Other Matches
offences against property جرائم بر علیه اموال
non fatal offences against the person جرائم بر علیه ابدان
offences against public dencency جرائم بر علیه عفت عمومی
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offence against public order جرائم بر علیه نظم عمومی
in personam علیه شخص خاصی علیه انسان
offences جرائم
crimes جرائم
political offences جرائم سیاسی
plurality of crimes تعدد جرائم
fatal offences جرائم مهلک
acquisitive crimes جرائم اکتسابی
motoring offences جرائم رانندگی
sexual offences جرائم جنسی
street offences جرائم خیابانی
non fatal offences جرائم غیر مهلک
road traffic offences جرائم راهنمایی و رانندگی
national crime information center شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
great persons اشخاص بزرگ
persona اشخاص یک کتاب
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
few men اشخاص کمی
person perception ادراک اشخاص
omnium gatherum مجموعه اشخاص
knowledge of persons شناسایی اشخاص
personae اشخاص یک کتاب
natural persons اشخاص طبیعی
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
many a man بسا اشخاص
these people این اشخاص
displaced persons اشخاص پناهنده
personas اشخاص یک کتاب
artificial persons اشخاص حقوقی
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
panels صورت اسامی اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
withindoors اشخاص داخل منزل
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
inter alia میان اشخاص دیگر
blacklist صورت اشخاص بدحساب
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
blacklists صورت اشخاص بدحساب
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
pros and cons له و علیه
pro and con له و علیه
versus علیه
v علیه
con بر علیه
conned بر علیه
conning بر علیه
against علیه
cons بر علیه
lady ship سرکار علیه
losing party محکوم علیه
beneficiary موقوف علیه
drawee محال علیه
respondents مدعی علیه
respondent مستانف علیه
respondent مدعی علیه
out of court محکوم علیه
judgement debtor محکوم علیه
defendants مدعی علیه
beneficiaries موقوف علیه
third person of a transfer محال علیه
recognizor محکوم علیه
victim of an offence مجنی علیه
pro and con دلائل له و علیه
person placed under guardianship مولی علیه
peace be upon him علیه السلام
party against whom a protest is made معترض علیه
object of protest معترض علیه
wards مولی علیه
defendant مدعی علیه
divtsor مقسوم علیه
respondents مستانف علیه
ward مولی علیه
beneficiary of an endowment موقوف علیه
assignee محال علیه
presentee معروض علیه
appellee مستانف علیه
anti مخالف علیه
denominator مقسوم علیه
pupils مولی علیه
divisor مقسوم علیه
denominators مقسوم علیه
pupil مولی علیه
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
common d. مقسوم علیه مشترک
action in personam دعوی بر علیه شخص
self-defeating علیه منظور خود
lese majeste خیانت علیه حکومت
divisor مقسوم علیه [ریاضی]
self defeating علیه منظور خود
lese majesty خیانت علیه حکومت
public mischief جرم علیه جامعه
biological defense پدافند بر علیه تک میکربی
cross action علیه وی اقامه کند
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
counter fire اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
action in rem دعوی بر علیه عین مال
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
respondent پژوهش خواه مستانف علیه
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
to safeguard [against] امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
respondents پژوهش خواه مستانف علیه
to safeguard [against] حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
demur در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs در CL حالتی است که مدعی علیه
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
chemical defense پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
libellee مدعی علیه شخص مورد افترا
libelee مدعی علیه شخص مورد افترا
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
greatest common divisor بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
impregnated پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
greatest common divisor [gcd] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
whispering campaign انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
plene administravit دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
remainder عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
verba chartarum fortius accipiuntur proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com