Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
English
Persian
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
Other Matches
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
fielo hospital
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
surgeon
جراح
surgeons
جراح
injuries
جراح
medical man
جراح
surgeons
پزشک جراح
loblolly boy or man
شاگرد جراح
surgeon
پزشک جراح
veterinary surgeon
جراح دامپزشک
veterinary surgeons
جراح دامپزشک
surgeoncy
محل کار یا مقام جراح
ENT surgeon
جراح گوش و حلق و بینی
[پزشکی]
hospitals
بیمارستان
hospital
بیمارستان
hospitalised
در بیمارستان
pay-bed
بیمارستان
hospitalizing
در بیمارستان
hospitalizes
در بیمارستان
hospitalized
در بیمارستان
hospitalize
در بیمارستان
hospitalising
در بیمارستان
hospitalises
در بیمارستان
infirmarian
متصدی بیمارستان
leper hospital
بیمارستان مبروصین
open hospital
بیمارستان ازاد
hospitalism
بیمارستان زدگی
ambulance
بیمارستان سیار
psychiatric hospital
بیمارستان روانی
day hospital
بیمارستان روزانه
hospitaler
ساکن بیمارستان
hospital ship
ناو بیمارستان
admission
پذیرش به بیمارستان
debarkation hospital
بیمارستان موقت
sanitariums
بیمارستان مسلولین
sanatoriums
بیمارستان مسلولین
sanatorium
بیمارستان مسلولین
sanatoria
بیمارستان مسلولین
field hospital
بیمارستان صحرایی
field hospitals
بیمارستان صحرایی
hotel-Dieu
بیمارستان فرانسوی
hospices
اسایشگاه بیمارستان
clinics
مطب بیمارستان
hospice
اسایشگاه بیمارستان
clinic
مطب بیمارستان
ambulances
بیمارستان سیار
settlor
مقیم
stator
مقیم
resider
مقیم
termer
مقیم
settled
مقیم
in residence
مقیم
residents
مقیم
abider
مقیم
inmate
مقیم
resident
مقیم
inmates
مقیم
domiciled
مقیم
dweller
مقیم
denizens
مقیم
denizen
مقیم
residing
مقیم
inhabitant
مقیم
settler
مقیم
settlers
مقیم
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
Take me to the hospital?
مرا به بیمارستان ببرید.
pesthouse
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
sanatarium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanitorium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
in-patients
بیمار بستریدر بیمارستان
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
wardroom
سالن بیماران بیمارستان
in-patient
بیمار بستریدر بیمارستان
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
bed capacity
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
inpatient
بیماری که در بیمارستان میخوابد
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
sickbed
تخت مریض یا بیمارستان
lock hospital
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
sickbeds
تخت مریض یا بیمارستان
settle
مقیم کردن
reside
مقیم شدن
to station oneself
مقیم شدن
settles
مقیم کردن
won
مقیم شدن .
sedentary
مقیم دریک جا
non-residents
مقیم موقتی
residing abroad
مقیم خارجه
resident program
برنامه مقیم
resident loader
بارکننده مقیم
italiot or ote
مقیم ایتالیا
resided
مقیم شدن
resides
مقیم شدن
minister resident
وزیر مقیم
non resident
غیر مقیم
resident segment
قطعه مقیم
non-resident
مقیم موقتی
residentiary
روحانی مقیم
residentiary
کشیش مقیم
non resident
مقیم موقتی
domiciled in tehran
مقیم تهران
domiciliate
مقیم ساختن
house physician
پزشک مقیم
hospital infection committee
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
non-resident shareholder
سهامدار غیر مقیم
non-resident citizen
[American E]
شهروند غیر مقیم
Foreign residents in tehran.
خارجیان مقیم تهران
expat
[colloquial]
شهروند مقیم خارج
maronite
مسیحی مقیم لبنان
hosteler
مقیم شبانه روزی
memory resident program
برنامه مقیم در حافظه
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
expatriate
شهروند مقیم خارج
to be in residence
مقیم یا ماندنی بودن
citizen abroad
شهروند مقیم خارج
out patient
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
German expatriates
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
tsr
برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
conus residents
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
dirty bit
بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
infirmary
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmaries
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
reside
ساکن بودن مقیم بودن
garrisons
مقیم کردن مستقر کردن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
garrison
مقیم کردن مستقر کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
command.com
در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com