Dictiornary-Farsi | جرقه تنظیم پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
variable spark	جرقه تنظیم پذیر


Other Matches

spark setting	تنظیم جرقه
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
tuneable	تنظیم پذیر
tunably	تنظیم پذیر
regulable	تنظیم پذیر
adjustable	تنظیم پذیر
tunable	تنظیم پذیر
transductor	راکتور تنظیم پذیر
adjustable thermostat	دماپای تنظیم پذیر
controlled rectifier	یکسوکننده تنظیم پذیر
adjustable parameter	پارامتر تنظیم پذیر
continuous adjustable transformer	مبدل تنظیم پذیر
variable transformer	مبدل تنظیم پذیر
variable mutual conductance valve(or tub	لامپ با شیب تنظیم پذیر
remote cut off valve	لامپ با شیب تنظیم پذیر
sight adjustment	تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station	ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tunes	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
tunes	تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting	تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune	تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
pages	انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged	انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page	انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
calibration	تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostat	دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic	دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
sight alinement	تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
ignescent	جرقه زن
coughing	جرقه
sparkler	جرقه زن
coughed	جرقه
cough	جرقه
coughs	جرقه
ignition spark	جرقه
scintilla	جرقه
sparker	جرقه زن
sparklers	جرقه زن
twinkler	جرقه زن
sparking	جرقه
sparked	جرقه
nonsparking	ضد جرقه
spark	جرقه
sparks	جرقه
puncture	خلش جرقه
striking	جرقه گیری
punctured	خلش جرقه
sparked	جرقه زدن
blow out magnet	مغناطیس جرقه
ignition spark	جرقه احتراق
igniting spark	جرقه احتراق
spark	جرقه زدن
arc back	پس زدن جرقه
arcing	جرقه زدن
back fire	پس زدن جرقه
strikingly	جرقه گیری
ignition gap	فاصله جرقه
ignition spark gap	فاصله جرقه
punctures	خلش جرقه
puncturing	خلش جرقه
sparkling	جرقه دار
inductive spark	جرقه القائی
arc	هلال جرقه
induction spark	جرقه القائی
arcs	هلال جرقه
misfires	جرقه ناگیری
misfired	جرقه ناگیری
misfire	جرقه ناگیری
sparkle	تلالو جرقه
sparkled	تلالو جرقه
wipe spark	جرقه لغزشی
sparks	جرقه زدن
non arcing metal	فلز بی جرقه
sparking	تولید جرقه
non arcing lightning arrester	برقگیر بی جرقه
sparkles	تلالو جرقه
scintillant	جرقه زننده
ignition	جرقه زنی
helium flash	جرقه هلیومی
spark condenser	خازن ضد جرقه
frying of arc	صدای جرقه
spark arrester	جرقه خاموش کن
solar flare	جرقه خورشیدی
jump spark	جرقه جهنده
spunkie	جرقه اتش
scintillator	جرقه زننده
contact sparking	جرقه کنتاکت
scintillate	جرقه زدن
scintillating	جرقه زننده
scintillation	جرقه برق
flaming of arc	اشتعال جرقه
flashing over	جهش جرقه
spark control	نافم جرقه
sparklet	جرقه کوچک
spark gap	دهانه جرقه
spark intensifier	جرقه افزا
spark voltage	ولتاژ جرقه
sparkish	جرقه وار
spark	بارقه جرقه زدن
interrupter timing	میزان کردن جرقه
rotary spark gap	دهانه جرقه گردان
snappier	باروح جرقه دار
snappiest	باروح جرقه دار
snappy	باروح جرقه دار
spark timing	میزان کردن جرقه
magnetic coil	بوبین میراکننده جرقه
sphere gap	دهانه جرقه کروی
sparks	بارقه جرقه زدن
inductance component of spark	پخش القایی جرقه
sparkless commutation	جابجاگری بدون جرقه
sparked	بارقه جرقه زدن
disruptive voltage	ولتاژ جرقه زنی
jump spark distributor	دلکو با جرقه جهنده
jump spark ignition	احتراق با جرقه جهنده
spark advance & retard	میزان کردن جرقه
re striking voltage	ولتاژ بازگیری جرقه
capacity component of spark	بخش فرفیتی جرقه
sparklers	اتشبازی جرقه دار
sparkler	اتشبازی جرقه دار
toughen by sparks	سخت گردانی با جرقه
auxiliary spark gap	دهانه جرقه یدکی
quenching condenser	خازن جرقه گیر
carbon arc welding	جوشکاری با جرقه کربن
ignescent	جرقه دار اتشی
ignition distributer	دلکو مقسم جرقه
spark quenching condenser	خازن جرقه گیر
arcing of brusher	جرقه زدن زغالها
breakdown voltage	ولتاژ جرقه زنی
sparking of brushes	جرقه زدن زغالها
ignition timing	میزان کردن جرقه
anode breakdown voltage	ولتاژ جرقه زنی اند
ignition battery	باطری سیستم جرقه زنی
magneto	دستگاه ایجاد جرقه اتومبیل
quenched spark gap	دهانه جرقه سرد شده
ignition switch	کلید سیستم جرقه زنی
carbon arc lead burning	جوش سرب با جرقه کربن
triggered spark gap	دهانه جرقه ماشه دار
ignition circuit	مدار سیستم جرقه زنی
ignition cable	سیم سیستم جرقه زنی
nonsparking	ضد تولید جرقه غیر هادی الکتریسیته
dynamo battery ignition unit	سیستم جرقه زنی دینام -باطری
go no go	اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay	تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
ignition over voltage	فشار قوی برای سیستم جرقه زنی
incendivity	خاصیت اتش زنی که در جرقه الکتریکی هست
adjusting ring	حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
to strike a spark out of	جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
trimsize	اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
calibrated air speed	سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
coming in speed	حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
spark printer	چاپگر حرارتی که حروف را روی کاغذ حرارتی با جرقه الکتریکی تولید میکند
soluble	حل پذیر
solvable	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
pliable	خم پذیر
high burst ranging	تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
expendable	مصرف پذیر
justifiable	توجیه پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
vulnerable	اسیب پذیر
separable	تفکیک پذیر
vulnerable	زخم پذیر
inexcusable	عذر نا پذیر
spoilable	فساد پذیر
bearable	تحمل پذیر
supple	انعطاف پذیر
realizable	تحقق پذیر
supple	تغییر پذیر
estimable	تخمین پذیر
definable	تعریف پذیر
partible	بخش پذیر
sociable	جامعه پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
reducible	تقلیل پذیر
perfectible	کمال پذیر
severable	تفکیک پذیر
divisible	بخش پذیر
extendable	توسعه پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
protean	شکل پذیر
terminable <adj.>	فسخ پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
refutable	تکذیب پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
protractile	امتداد پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	چاره پذیر