Dictiornary-Farsi | جزئی از سر واژهای دراوردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن


Other Matches

to pause upon a word	روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
lexical	واژهای
one word sentence	جمله تک واژهای
halophrastic language	زبان تک واژهای
to insert a letter in a word	حرفی را در میان واژهای جادادن
pseudochromesth	رنگ بینی کاذب واژهای
keyword macro	درشت دستور کلید واژهای
loan word	واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
an inseparable prefix	سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
nonce word	واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
parasyntheton	واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
oxytone	واژهای که این نشان روی هجای واپسین ان واقع شود
soever	واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
snatching	جزئی
snatched	جزئی
snatches	جزئی
triparite	سه جزئی
two limbed	دو جزئی
piddling	جزئی
remote	جزئی کم
remote	جزئی
remoter	جزئی کم
remoter	جزئی
remotest	جزئی کم
remotest	جزئی
snatch	جزئی
paultry	جزئی
picayubnish	جزئی
portion	جزئی
portions	جزئی
potties	جزئی
minute	جزئی
trifling	جزئی
peppercorns	جزئی
imperceptible	جزئی
indifferent	جزئی
potty	جزئی
peddling	جزئی
picayune	جزئی
peppercorn	جزئی
partial	جزئی
snatchy	جزئی
inconsiderable	جزئی
ternal	سه جزئی
rush	جزئی
sexpartite	شش جزئی
hexamerous	شش جزئی
small	جزئی کم
haxamerous	شش جزئی
smaller	جزئی کم
smallest	جزئی کم
adaphorous	جزئی
petty	جزئی
rushing	جزئی
retail	جزئی
negligible	جزئی
inappreciable	جزئی
corpuscular	جزئی
duple	دو جزئی
paltry	جزئی
rushed	جزئی
nominal	جزئی
parcels	جزئی از یک کل
parcel	جزئی از یک کل
A part of the whole .	جزئی از کل
fiddling	جزئی
partial	مغرض جزئی
pettily	بطور جزئی
retail bin	انبار جزئی
retail	جزئی فروشی
incidental	جزئی ضمنی
septempartite	هفت جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
detailing	جزئی از اثر
detail	جزئی از اثر
shading	اختلاف جزئی
quadripartite	چهار جزئی
pittance	مبلغ جزئی
clause	جزئی از جمله
little	ناچیز جزئی
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
nuance	فرق جزئی
nuances	فرق جزئی
retail dealer	جزئی فروش
gewgaw	چیز جزئی
gewgaws	چیز جزئی
clauses	جزئی از جمله
fractionally	بطور جزئی
tertramerous	چهار جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
heptamerous	هفت جزئی
glim	درک جزئی
opuscule	اثر جزئی
fractionary	جزئی خرد
fractional damage	خسارت جزئی
flesh wound	زخم جزئی
nugae	نکات جزئی
insignificantly	بطور جزئی
negligibly	بطور جزئی
light laod	بار جزئی
it is immaterial	جزئی است
lobed	چند جزئی
minor constituent	عنصر جزئی
minor elements	عناصر جزئی
minuitae	نکات جزئی
minus cule	ریز جزئی
multipartite	چند جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
extrinsic	جزئی ضمیمه
excursus	بحث جزئی
skirmish	جنگ جزئی
partial order	ترتیب جزئی
partial plan	برنامه جزئی
partial pressure	فشار جزئی
particular average	خسارات جزئی
particular average	خسارت جزئی
fewtrils	چیز جزئی
partial loss	زیان جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
partial competition	رقابت جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
dodecamerous	دوازده جزئی
partial eqilibrium	تعادل جزئی
partial fraction	کسر جزئی
partial function	تابع جزئی
skirmishes	جنگ جزئی
immaterial	معنوی جزئی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
trivialism	چیز جزئی
pair	هرچیز دو جزئی
nip	چیزی جزئی
nipped	چیزی جزئی
nips	چیزی جزئی
a minor incident	یک حادثه جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
partial sum	حاصل جمع جزئی
giblet	خرده ریز جزئی
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
inappreciative	غیر محسوس جزئی
pull	برتری جزئی و مختصر
light damage	خسارت جزئی یا سبک
light load test	ازمایش بار جزئی
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
retail trade	معامله بصورت جزئی
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
partial carry	رقم تقلی جزئی
budging	تکان جزئی خوردن
budges	تکان جزئی خوردن
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
pulls	برتری جزئی و مختصر
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )
retail	بصورت جزئی فروختن
budge	تکان جزئی خوردن
budged	تکان جزئی خوردن
hint	چیز خیلی جزئی
hints	چیز خیلی جزئی
hinted	چیز خیلی جزئی
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
(not) know the first thing about something <idiom>	اطلاعات جزئی داشتن
light transition loss	تلف عبوری بار جزئی
compounded	چند جزئی جسم مرکب
to i. on particulars	به چیزهای جزئی اهمیت دادن
iridectomy	بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
shadings	اختلاف جزئی سایه رنگ
compounds	چند جزئی جسم مرکب
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
flyspeck	چیز جزئی وبی اهمیت
crawling peg	تغییرات جزئی در نرخ ارز
shade	اختلاف جزئی سایه رنگ
compound	چند جزئی جسم مرکب
nugacity	چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
tromometer	الت سنجش زمین لرزههای جزئی
commutator riple	تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
to plume oneself on something	برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
elements	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
de minimis	خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
adjustments	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment	تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
tail group	مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
coarse sight	زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
drop a hint <idiom>	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
de minimis exception	به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
fussily	ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
stocker	اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology	بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
vapor pressure	فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
nitralloy	قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
gestalt	تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند