Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
Other Matches
crannog
جزیره کوچک میان دریاچه
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
bottom ice
یخ کف دریاچه یا رودخانه
ice mining
انفجار یخ رودخانه یا دریاچه ها به وسیله مین
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
eyot
جزیره کوچک در رودخانه
sandbar
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
estuaries
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuary
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
interamnian
واقع در میان دو رودخانه
centriole
ذره کوچکی در مرکز جاذبه میان دانه
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
rhodian
وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
afflux
خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
up the river
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
liman
خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
lagune
دریاچه
slew
دریاچه
ponds
دریاچه
pond
دریاچه
lakes
دریاچه
lake
دریاچه
water reservoir
دریاچه
lochs
دریاچه
loch
دریاچه
laky
دریاچه دار
lough
دریاچه استخر
the transit of a lake
عبورازیک دریاچه
tarn
دریاچه کوهستانی
lakelet
دریاچه کوچک
salt lake
دریاچه شور
linn
دریاچه کوچک
laker
ماهی دریاچه
lin
دریاچه کوچک
artificial lake
دریاچه مصنوعی
limnology
دریاچه شناسی
salina
دریاچه نمک
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
laker
کشتی دریاچه پیما
trinidad lake asphalt
قیر دریاچه ترینیداد
tarn
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
laguna
دریاچه جای کم عمق دریا
lacustrine animals
دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
icekhana
اتومبیل رانی روی سطح یخ بسته دریاچه
isle
جزیره
isles
جزیره
island
جزیره
islands
جزیره
dryness
خشکی
xeransis
خشکی
rigidity
خشکی
drought
خشکی
dry land
خشکی
droughts
خشکی
land
خشکی
constipation
خشکی
terra firma
خشکی
drouth
خشکی
dry gap bridge
پل خشکی
land n
خشکی
barrenness
خشکی
mainland
خشکی
parchedness
خشکی
stiffness
خشکی
crispness
خشکی
leanness
خشکی
aridity
خشکی
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach balls
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
Madagascar
جزیره مالاگازی
Haiti
جزیره هاییتی
Malta
جزیره مالت
insular
وابسته به جزیره
newfoundland
جزیره نیوفاوندلند
islander
جزیره نشین
islanders
جزیره نشین
sand bank
جزیره نما
isles
جزیره کوچک
isle
جزیره کوچک
insularity
جزیره بودن
island of reil
جزیره ریل
islaner
جزیره نشین
islaner
اهل جزیره
reefs
جزیره نما
reef
جزیره نما
peninsulas
شبه جزیره
islands
جزیره ساختن
islets
جزیره کوچک
chersonese
شبه جزیره
Cyprus
جزیره قبرس
coral island
جزیره مرجانی
cay
جزیره کوچک
islet
جزیره کوچک
peninsula
شبه جزیره
crete
جزیره کرت
island
جزیره ساختن
landing
ورود به خشکی
land breeze
باد خشکی
stiff neck
خشکی گردن
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
spits
یک نقطه از خشکی
ankylosis
خشکی بند
aground
به خشکی نشسته
loosen
از خشکی در اوردن
loosening
از خشکی در اوردن
loosens
از خشکی در اوردن
landward
بسوی خشکی
landings
ورود به خشکی
corkiness
سبکی خشکی
absolute drought
خشکی مطلق
spit
یک نقطه از خشکی
constipate
خشکی اوردن
overland route
راه خشکی
zerophytes
خشکی پسند
xerophytes
خشکی پسند
landfalls
دیدن خشکی
loosened
از خشکی در اوردن
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
chapt
خشکی زدن
landfall
دیدن خشکی
huskiness
درشتی خشکی
landlocked
محاط در خشکی
landsman
اهل خشکی
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
lands man
اهل خشکی
overland
از راه خشکی
landlocked
محصور در خشکی
rialto
جزیره ریالتو در ونیز
insulates
بصورت جزیره دراوردن
insulating
بصورت جزیره دراوردن
cretan
اهل جزیره کرت
insulate
بصورت جزیره دراوردن
peninsularity
حالت شبه جزیره
peninsulate
شبه جزیره کردن
isles
جزیره نشین کردن
isle
جزیره نشین کردن
pawn island
جزیره پیادهای شطرنج
manxman
اهل جزیره انسان
manhattan
جزیره مان هاتان
malay peninsula
شبه جزیره مالاکا
atolls
جزیره مرجانی حلقوی
peninsular
وابسته به شبه جزیره
greenlander
اهل جزیره گرینلند
islands
جزیره دار کردن
cuban
اهل جزیره کوبا
jutland
شبه جزیره دانمارک
sicilian
اهل جزیره سیسیل
minorca
جزیره مینورکا در مدیترانه
icelander
اهل جزیره ایسلند
island
جزیره دار کردن
shoaly
پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
haitian
اهل جزیره هاییتی
crimean
اهل جزیره کریمه
atoll
جزیره مرجانی حلقوی
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
chap
خشکی زدن پوست
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
landside
طرف روبه خشکی
terraqueous
شامل خشکی ودریا
eschar
خشکی پوست زخم
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
land lubber
ادم خشکی مانده
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
welter
درهم و برهمی خشکی
land carriage
حمل و نقل خشکی
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
spits
پیشرفت خشکی در دریا
spit
پیشرفت خشکی در دریا
tahitian
اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
enisle
بصورت جزیره دراوردن جداکردن
shelf
تپه دریایی جزیره نما
key
کی
[جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
liliputian
وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
Iceland
جزیره ایسلند زبان ایسلندی
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
iberian
اهل شبه جزیره ایبری
orkney lslands
جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
pettiness
کوچکی
exiguity
کوچکی
littleness
کوچکی
tininess
کوچکی
smallness
کوچکی
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
land
به خشکی امدن پیاده شدن
maf
بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
terra firma
قطعه اصلی خطه بدون جزیره
rumpy
یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
the peninsula
شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
corsican
اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
peloponnesian
وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
emigration
درون کوچکی
portage
حمل قایق سبک روی خشکی
road haulier
حمل کننده کالا از طریق خشکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com