Total search result: 201 (40 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to prospect for gold |
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن |
|
|
Other Matches |
|
herborize |
جستجوی گیاه کردن |
canvassing |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvasses |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvassed |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvass |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
to rummage out |
با جستجوی زیاد پیدا کردن |
to seek a position |
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن |
binary look up |
روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده |
list |
لیستی از کلمات که استفاده نمیشوند یا برای جستجوی در فایل به کار نمیروند |
utility |
برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد |
job to job transition |
فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص |
right of search |
حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند |
stopping |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
stop |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
stops |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
stopped |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
surf |
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات |
after |
در جستجوی |
in search of |
در جستجوی |
dichotomizing search |
جستجوی دو حالته |
binary search |
جستجوی دوتایی |
chaining search |
جستجوی زنجیرهای |
global search |
جستجوی سراسری |
sequential search |
جستجوی ترتیبی |
table look up |
جستجوی جدول |
binary chop |
جستجوی دودویی |
perquisition |
جستجوی کامل |
the search of |
جستجوی چیزی |
dichotomizing search |
جستجوی دورستهای |
area search |
جستجوی ناحیهای |
area search |
جستجوی ناحیه |
linear search |
جستجوی خطی |
pervestigation |
جستجوی کامل |
binary search |
جستجوی دودوئی |
fibonacci search |
جستجوی فیبوناچی |
area search |
جستجوی دامنهای |
dichotomizing search |
جستجوی دوقسمتی |
head seek time |
زمان جستجوی هد |
backward search |
جستجوی پسرو |
full text searching |
جستجوی تمام متن |
rummage up |
با جستجوی زیاد در اوردن |
optimum tree search |
جستجوی بهینه درخت |
rummage out |
با جستجوی زیاد در اوردن |
multifile search |
جستجوی چند پروندهای |
parallel search storage |
انباره جستجوی موازی |
hitting |
جستجوی موفق در پایگاه داده |
hits |
جستجوی موفق در پایگاه داده |
hit |
جستجوی موفق در پایگاه داده |
gas fittings |
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا |
hunting |
فرآیند جستجوی رکورد داده در یک فایل |
free WAIS |
گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS |
search |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
searches |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
searchingly |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
searched |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
cover search |
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی |
search |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
searches |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
retrospective search |
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده |
searchingly |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
searched |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
chaining |
جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است |
full |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
search and replace |
جستجوی کلمه پرداز و تابع جایگزینی مربوط به فایل کامل یا متن |
fullest |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
views |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
viewed |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
view |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
viewing |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
false |
فایلهای ناخواسته بازیاب شده از پایگاه داده از طریق استفاده از کدهای جستجوی غلط |
wild card character |
نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد |
right of |
حق جستجوی کشتی بی طرف از طرف دولت متحارب |
somewheres |
یک جایی دریک محلی |
somewhere |
یک جایی دریک محلی |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
Cambridge ring |
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد |
bitblt |
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر |
blit |
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر |
bins |
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند |
bin |
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند |
scratching |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratched |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratches |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratch |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
indexing |
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن |
to induct into a seat |
در جایی برقرار کردن |
stand clear |
جایی را ترک کردن |
silver inwrought with gold |
سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند |
lomomote |
از جایی بجایی حرکت کردن |
to stay away from something |
اجتناب کردن از چیزی یا جایی |
to decamp |
با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن |
to skive off early [British English] |
با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن |
locked up |
در محلی محصور کردن |
lock up |
در محلی محصور کردن |
traject |
از محلی عبور کردن |
to retire from [to] a place |
از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن] |
localize |
محلی کردن موضعی ساختن |
localises |
محلی کردن موضعی ساختن |
localizing |
محلی کردن موضعی ساختن |
localising |
محلی کردن موضعی ساختن |
localizes |
محلی کردن موضعی ساختن |
bone-house |
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان] |
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . |
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن ) |
localization |
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن |
to ride on the bus |
سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی] |
to cut somebody dead <idiom> |
به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره] |
to treat somebody as if they weren't there <idiom> |
به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره] |
The library is the obvious place for the after-dinner hours. |
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است. |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
Nomatic rugs |
قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.] |
police action |
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت |
punch down block |
وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP |
symbolically |
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود |
symbolic |
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود |
shares |
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی |
share |
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی |
post office |
محل ذخیره اصلی پیام ها برای کاربران شبکه محلی |
post offices |
محل ذخیره اصلی پیام ها برای کاربران شبکه محلی |
shared |
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی |
scratchpad |
فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری |
commandeering |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
stripping |
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن |
flavouring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavourings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
commandeers |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
flavoring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavorings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
commandeered |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeer |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
pre engage |
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن |
overhauling |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
overhauls |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
to pine for home |
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن |
overhaul |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
line up <idiom> |
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن |
overhauled |
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن |
jig |
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما |
jigs |
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما |
degausser |
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن |
arm |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
put-up |
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن |
put up |
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن |
autos |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
liberal education |
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای |
bread and point |
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
personal |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
potatoes and point |
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
intubation |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |
auto |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
serviced |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
service |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
diagnostics |
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن |
turnaround time |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
to vote plump |
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد |
weight belt |
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر |
compressive strength |
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد |
conferencing |
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن |
skimming |
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش |
departmental LAN |
شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها |
token bus network |
EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند |
analog |
یک حالت بررسی در مودم برای بررسی پورت سریال کامپیوتر محلی یا ترمینال |
field buying |
خرید کردن در صحرا خرید محلی |
localism |
ایین محلی علاقه محلی |
local procurement |
تدارک محلی فراورده محلی |
ikon |
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع |
bookings |
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن |
booking |
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن |
timed |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
times |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
time |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
to send round the hat |
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن |
carriers |
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است |
carrier |
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است |
conventional memory |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
conventional RAM |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
cash in <idiom> |
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول |
B register |
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود |
leaders |
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود |
leader |
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود |
delete |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
deleted |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
deleting |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
deletes |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
local posts |
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی |
vetoed |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoing |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoes |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
veto |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
houses |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
house |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
housed |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
universal |
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود |
for doing it |
برای کردن ان |
winterize |
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن |
to mumble [away] to oneself |
برای خودشان من من کردن |
prone to do something |
آماده کردن برای |
to fit with |
اماده کردن برای |
to prospect [for] |
جستجو کردن [برای] |
so as to quiet him |
برای ارام کردن او |
in order to prevent |
برای جلوگیری کردن |