Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English
Persian
find
جستن تشخیص دادن
finds
جستن تشخیص دادن
Other Matches
to make approaches
وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
identification
تشخیص تشخیص دادن
escaping
رهایی جستن خلاصی جستن
escape
رهایی جستن خلاصی جستن
escaped
رهایی جستن خلاصی جستن
escapes
رهایی جستن خلاصی جستن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
recognises
تشخیص دادن
spots
تشخیص دادن
diagnose
تشخیص دادن
diagnosed
تشخیص دادن
spot
تشخیص دادن
diagnosing
تشخیص دادن
espying
تشخیص دادن
espy
تشخیص دادن
espies
تشخیص دادن
espied
تشخیص دادن
identified
تشخیص دادن
identifying
تشخیص دادن
identify
تشخیص دادن
recognize
تشخیص دادن
recognizes
تشخیص دادن
assessing
تشخیص دادن
assesses
تشخیص دادن
identifies
تشخیص دادن
assessed
تشخیص دادن
recognising
تشخیص دادن
to know right from wrong
تشخیص دادن
descry
تشخیص دادن
discerns
تشخیص دادن
assess
تشخیص دادن
recognizing
تشخیص دادن
make out
<idiom>
تشخیص دادن
discern
تشخیص دادن
spotting
تشخیص دادن
discerned
تشخیص دادن
see through
خوب تشخیص دادن
see-through
خوب تشخیص دادن
to distinguish oneself
[by]
خود را تشخیص دادن
[با]
identified
مربوط کردن تشخیص دادن
prognosticate
تشخیص دادن قبلی مرض
identifies
مربوط کردن تشخیص دادن
identify
مربوط کردن تشخیص دادن
distinguishes
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
tells
تشخیص دادن فرق گذاردن
telling-off
تشخیص دادن فرق گذاردن
to discern someone
[something]
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
to make out someone
[something]
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
tell
تشخیص دادن فرق گذاردن
distinguish
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
identifying
مربوط کردن تشخیص دادن
recognition
تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
identify
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifying
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifies
تشخیص هویت دادن یکی کردن
micr
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
to distinguish between something and something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
exception
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
carriers
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carrier
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
bounce
پس جستن
bounced
پس جستن
outjockey
جستن بر
bounces
پس جستن
springs
جستن
jump
جستن
overleap
جستن از
jumped
جستن
spring
جستن
jumps
جستن
overtop
برتری جستن از
to carry sword
شمشیر جستن
renounces
تبری جستن از
overtop
برتی جستن بر
to find f.with
عیب جستن از
to find fault with
عیب جستن
outvie
برتری جستن از
to get the upper hand
پیشی جستن
denied
تبری جستن
denies
تبری جستن
purgation
برائت جستن
renouncing
تبری جستن از
assist
شرکت جستن
renounced
تبری جستن از
antecede
برتری جستن
hip
جستن پریدن
hips
جستن پریدن
renounce
تبری جستن از
denying
تبری جستن
deny
تبری جستن
excelled
تفوق جستن بر
to gain a ccess
تقرب جستن
to be off the hook
<idiom>
از خطر جستن
to be over the worst
<idiom>
از خطر جستن
to be over the hump
[American]
<idiom>
از خطر جستن
to be out of the woods
<idiom>
از خطر جستن
to come out of the woods
<idiom>
از خطر جستن
to seek refuge
پناه جستن
to seek shelter
پناه جستن
leaps
جستن دویدن
leaped
جستن دویدن
leap
جستن دویدن
outruns
پیشی جستن بر
best
برتری جستن
forestalls
پیش جستن بر
to gain the upper hand
تفوق جستن
to get the better of
پیشی جستن بر
to give the go by to
پیشی جستن بر
to keep one's distance
دوری جستن
outrun
پیشی جستن بر
transcend
سبقت جستن
transcended
سبقت جستن
transcending
سبقت جستن
transcends
سبقت جستن
to make a pounce
ناگهان جستن
excel
تفوق جستن بر
excelling
تفوق جستن بر
excels
تفوق جستن بر
forestall
پیش جستن بر
forestalled
پیش جستن بر
outrunning
پیشی جستن بر
outguess
سبقت جستن
overrides
برتری جستن بر
shoot-out
بالا جستن
shoot out
بالا جستن
shoot forth
بالا جستن
get the start of
سبقت جستن بر
overrode
برتری جستن بر
assisted
شرکت جستن
assists
شرکت جستن
assisting
شرکت جستن
overridden
برتری جستن بر
override
برتری جستن بر
out act
پیشی جستن از
outbalance
پیشی جستن
shoot-outs
بالا جستن
out maneuver
تفوق جستن در مانور
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
wager of law
تبری جستن با سوگند
to gain a over
برتری یاتفوق جستن بر
outstripped
عقب گذاشتن پیشی جستن از
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
trumps
مغلوب ساختن پیشی جستن
outstrips
عقب گذاشتن پیشی جستن از
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
outstripping
عقب گذاشتن پیشی جستن از
anticipate
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
outstrip
عقب گذاشتن پیشی جستن از
trump
مغلوب ساختن پیشی جستن
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
anticipating
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipates
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
anticipated
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to steal a march on any one
بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
to have recourse to a person
بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
overjump
بیش از اندازه نیروی خود جستن
toget the start of one's rival
بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
scooted
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooting
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
rocket
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rockets
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketing
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketed
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
percipience
حس تشخیص
diagnoses
تشخیص
assessment
تشخیص
diagnosis
تشخیص
assessments
تشخیص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com