Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
transfer case
جعبه انتقال نیرو
Other Matches
shafts
محور انتقال دهنده نیرو
shaft
محور انتقال دهنده نیرو
rammed
بازوی انتقال نیرو سگدست
rams
بازوی انتقال نیرو سگدست
ram
بازوی انتقال نیرو سگدست
propeller shaft
میل گردان محور انتقال نیرو
work
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
worked
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
hydraulic fluid
سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
container
جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
containers
جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
air delivery container
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
magazine
مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazines
مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
limber chest
جعبه حمل مهمات توپخانه جعبه پیش قطار
box pass
جعبه کالیبر جعبه پاس
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
modification kit
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
oil gear
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
kit
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
zips
نیرو
tuck
نیرو
forces
نیرو
thrusts
نیرو
forcing
نیرو
zipping
نیرو
force
نیرو
tonus
نیرو
vigour
نیرو
sapless
بی نیرو
thrusting
نیرو
thrust
نیرو
pep
نیرو
sinewless
بی نیرو
materials
نیرو
tucking
نیرو
puissance
نیرو
tucks
نیرو
material
نیرو
zipped
نیرو
blood
نیرو
equipotential
هم نیرو
vim
نیرو
vis
نیرو
line of force
خط نیرو
load
نیرو
loads
نیرو
power
نیرو
powered
نیرو
powering
نیرو
equipollent
هم نیرو
vigor
نیرو
strengths
نیرو
strength
نیرو
gutting
نیرو
guts
نیرو
gut
نیرو
life blood
نیرو
letter of attorney
نیرو
troop carrier
نیرو بر
fibreless
بی نیرو
energy
نیرو
PR
نیرو
energies
نیرو
high-powered
پر نیرو
leverage
نیرو
powers
نیرو
zip
نیرو
couples
زوج نیرو
weaken
کم نیرو شدن
afforce
نیرو دادن
juice up
نیرو و جان به
forcing
بردار نیرو
weakened
کم نیرو شدن
coupled
زوج نیرو
weakens
کم نیرو شدن
weakening
کم نیرو شدن
generation
تولید نیرو
generations
تولید نیرو
superpower
ابر نیرو
life force
زیست نیرو
mechanical disadvantage
نیرو گیری
extending
باحداکثر نیرو
invigorating
نیرو بخش
breaths
نیرو جان
breath
نیرو جان
coupled
جفت نیرو
mecanical advantage
نیرو دهی
energises
نیرو بخشیدن
energised
نیرو بخشیدن
couple
زوج نیرو
impoverishing
بی نیرو کردن
couple
جفت نیرو
force
بردار نیرو
impoverish
بی نیرو کردن
couples
جفت نیرو
application of a force
فرود نیرو
torque
گشتاور نیرو
invigorate
نیرو دادن
world power
جهان نیرو
impoverished
بی نیرو کردن
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
energising
نیرو بخشیدن
energize
نیرو بخشیدن
super power
ابر نیرو
armies
نیرو زمینی
energizes
نیرو بخشیدن
army
نیرو زمینی
load spread
انتشار نیرو
load factor
ضریب نیرو
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
application of a force
کاربرد نیرو
ti lift one's head
نیرو گرفتن
lines of force
خطوط نیرو
energizing
نیرو بخشیدن
impoverishes
بی نیرو کردن
instinct with force
نیرو یافته
forces
بردار نیرو
superpowers
ابر نیرو
power down
قطع نیرو
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitated
بی نیرو ساختن
power
قدرت نیرو
field of force
میدان نیرو
tucks
نیرو روحیه
prosternation
تحلیل نیرو
powered
توان نیرو
incapacitating
بی نیرو ساختن
power
توان نیرو
order of battle
ترتیب نیرو
ground state
کمترین نیرو
energy production
تولید نیرو
entireforce
کلیه نیرو
power mains
شبکه نیرو
resultant of force
برایند نیرو
incapacitate
بی نیرو ساختن
mechanics
نیرو برد
power system
شبکه نیرو
tucking
نیرو روحیه
generating plant
پست نیرو
powered
قدرت نیرو
emphasized
نیرو دادن به
powers
قدرت نیرو
emphasizes
نیرو دادن به
force constant
ثابت نیرو
powerlessly
با نداشتن نیرو
might
نیرو انرژی
emphasize
نیرو دادن به
emphasising
نیرو دادن به
emphasises
نیرو دادن به
powering
توان نیرو
powering
قدرت نیرو
tuck
نیرو روحیه
powers
توان نیرو
refreshment
نیرو بخشی
refreshments
نیرو بخشی
emphasised
نیرو دادن به
force field
میدان نیرو
extends
باحداکثر نیرو
heam yoei vooly
نظریه نیرو
dynamometer
نیرو سنج
pound force
پوند نیرو
nervine
نیرو بخش پی
extend
باحداکثر نیرو
moment of force
گشتاور نیرو
moment of a force
گشتاور یک نیرو
emphasizing
نیرو دادن به
self energizing
مولد نیرو در خود
point of application of a force
نقطه فرود نیرو
pep pills
قرص نیرو بخش
to exert force
[on]
نیرو وارد کردن
[بر]
reanimate
دوباره نیرو دادن
reinvigorate
باز نیرو بخشیدن
kinetics
علم جنبش و نیرو
anticathexis
نیرو گذاری بازداشتی
pep
چالاکی نیرو دادن
power plants
دستگاه مولد نیرو
pep pill
قرص نیرو بخش
potentiometer
نیرو سنج برق
power plants
مرکز تولید نیرو
newton
واحد نیرو دردستگاه .S.K.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com