English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
receiver جعبه خوراک دهنده
receivers جعبه خوراک دهنده
Search result with all words
magazine مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazines مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
Other Matches
feeders خوراک دهنده
feeder خوراک دهنده
feeding group قسمت خوراک دهنده
feed belt نوار خوراک دهنده
receiver دستگاه خوراک دهنده
receivers دستگاه خوراک دهنده
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
container جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
containers جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
operating slide دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
gastronome EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
limber chest جعبه حمل مهمات توپخانه جعبه پیش قطار
box pass جعبه کالیبر جعبه پاس
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
the food was smoked خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
oil gear جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
nutrition خوراک
fare خوراک
nutriments خوراک
nutriment خوراک
passage money خوراک
meats خوراک
messes :یک خوراک
repast خوراک
viands خوراک
meat خوراک
repasts خوراک
intake خوراک
intakes خوراک
mess :یک خوراک
pabulum خوراک
tack خوراک
feeds خوراک
nourishment خوراک
victuals خوراک
tacking خوراک
keep خوراک
keeps خوراک
chow خوراک
chows خوراک
butterpump غم خوراک
messmate هم خوراک
tacked خوراک
tucker خوراک
faring خوراک
at mess سر خوراک
fares خوراک
feed خوراک
oligotrophic کم خوراک
food خوراک
fared خوراک
tacks خوراک
foods خوراک
boarding houses خوابگاه و خوراک
nourishes خوراک دادن
viand خوراک ماکولات
boarding house خوابگاه و خوراک
nourished خوراک دادن
chop house خوراک خانه
to give to eat خوراک دادن
to d. up خوراک گذاردن
timbale خوراک دلمه
gourmet خوراک شناس
gourmets خوراک شناس
treat خوراک رایگان
nourish خوراک دادن
slipslop خوراک ابکی
dosage یک خوراک دارو
meal time موقع خوراک
meal time وقت خوراک
feedstuff خوراک حیوانات
food gathering خوراک اوری
frugal food خوراک ساده
kingfisher ماهی خوراک
dosages یک خوراک دارو
heterotroph خوراک گیر
grub خوراک خواربار
grubbed خوراک خواربار
grubs خوراک خواربار
he partook of fare در خوراک ما شریک شد
regale خوراک لذیذ
regaled خوراک لذیذ
regales خوراک لذیذ
dose یک خوراک دارو
dosed یک خوراک دارو
doses یک خوراک دارو
sitophobia خوراک هراسی
dish سینی خوراک
dishes سینی خوراک
treated خوراک رایگان
treats خوراک رایگان
recipe خوراک دستور
recipes خوراک دستور
queasiness سنگینی خوراک
slops خوراک ابکی
preparation of food تهیه خوراک
piece de resistance خوراک اصلی
hors d'oeuvre پیش خوراک
hors d'oeuvres پیش خوراک
suave خوش خوراک
eating house خوراک پزخانه
dosing یک خوراک دارو
regaling خوراک لذیذ
insect کرم خوراک
feeds خوراک دادن
menu فهرست خوراک
eating خورد و خوراک
menus فهرست خوراک
feeds خوراک علوفه
eating خوش خوراک
junk foods گنده خوراک
plat du jour خوراک روز
plats du jour خوراک روز
junk food گنده خوراک
food stamp تمبر خوراک
health food خوراک بهداشتی
aliment خوراک دادن
health foods خوراک بهداشتی
support [nourish, feed] خوراک دادن
at meat سر خوراک یا غذا
insects کرم خوراک
cannon fodder خوراک توپ
food stamps تمبر خوراک
autotroph خوراک ساز
snacks خوراک مختصر
feed خوراک دادن
snack خوراک سرپایی
snack خوراک مختصر
feed خوراک علوفه
snacks خوراک سرپایی
dozing دوز یک خوراک دارو
kickshaw خوراک خوش مزه
kitchener بخاری خوراک پزی
heaters چراغ خوراک پزی
piece deresistance بخش عمده خوراک
heater چراغ خوراک پزی
nosh خوراک سبک خوردن
cresture conforts خوراک و پوشاک خوب
dainty گوشت یا خوراک لذیذ
helpings یک وعده یا پرس خوراک
helping یک وعده یا پرس خوراک
pitch into به خوراک حمله کردن
Primuses چراغ خوراک پزی
Primus چراغ خوراک پزی
cookers چراغ خوراک پزی
cooker چراغ خوراک پزی
eating disorder اختلال خورد و خوراک
dosing خوراک دوا یا شربت
kitchen محل خوراک پزی
sanguification تبدیل خوراک بخون
recipe دستور خوراک پزی
cuisine روش اشپزی خوراک
recipes دستور خوراک پزی
rotisserie مغازه خوراک پزی
revalenta خوراک عدس واردجو
dose خوراک دوا یا شربت
dosed خوراک دوا یا شربت
doses خوراک دوا یا شربت
kitchens محل خوراک پزی
trencherman ادم خوش خوراک
chilies خوراک لوبیای پر ادویه
spaghetti خوراک رشته فرنگی
doze دوز یک خوراک دارو
convenience foods خوراک پیش پخته
throphogen لایه خوراک ساز
holozoic جانور خوراک گیر
dozed دوز یک خوراک دارو
Chile خوراک لوبیای پر ادویه
hoppers محفظه خوراک دستگاه
fast food تند خوراک تندکار
chili خوراک لوبیای پر ادویه
hopper محفظه خوراک دستگاه
to eat one's mutton یا کسی خوراک خوردن
convenience food خوراک پیش پخته
vegetable diet خوراک سبزی دار
thropholyt لایه خوراک کاه
larders گنجه خوراک خوراکی
he cannot earn his own keep اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
dozes دوز یک خوراک دارو
chillies خوراک لوبیای پر ادویه
gratin خوراک ته دیم دار
chilli خوراک لوبیای پر ادویه
larder گنجه خوراک خوراکی
doze مقدار کافی از یک دارو خوراک
rechauffe خوراک دوباره گرم کرده
chemotrophic treatment تسویه خوراک ساخت شیمیایی
hodgepodge خوراک همه چیز درهم
dozed مقدار کافی از یک دارو خوراک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com