English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English Persian
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
Other Matches
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
That won't work with me! این رضایت بخش نیست برای من!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] این رضایت بخش نیست برای من!
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
atone جلب رضایت کردن
atoning جلب رضایت کردن
atoned جلب رضایت کردن
atones جلب رضایت کردن
assented رضایت دادن تصدیق کردن
assents رضایت دادن تصدیق کردن
acquiescing رضایت دادن موافقت کردن
assent رضایت دادن تصدیق کردن
acquiesces رضایت دادن موافقت کردن
assenting رضایت دادن تصدیق کردن
acquiesced رضایت دادن موافقت کردن
cash in <idiom> تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
to make a grab at women عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to grope women عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to feel women up عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to grieve over anything برای چیزی
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requests تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
requesting تقاضا برای چیزی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
inclinable to something مساعد برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
demand تقاضا برای انجام چیزی
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
demands تقاضا برای انجام چیزی
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
approval توافق برای استفاده از چیزی
demanded تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asks برای چیزی بی تاب شدن
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
steeper فرف برای خیساندن چیزی
asked برای چیزی بی تاب شدن
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
ask برای چیزی بی تاب شدن
asking برای چیزی بی تاب شدن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
labels قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labelled قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
adhesion رضایت
acquiescently با رضایت
consentience رضایت
satisfaction رضایت
suffrage رضایت
consent رضایت
consents رضایت
willingness رضایت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com