English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
Other Matches
to hold one's tongue ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
keep quiet <idiom> ساکت ماندن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
to get in the way جلوی راه را گرفتن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
holding گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
whist ساکت
dormant ساکت
tacet ساکت
cut it out <idiom> ساکت شو
lown ساکت
sh ساکت
shush ساکت
sockets ساکت
serene ساکت
tace ساکت
at pause ساکت
acquiescent ساکت
quieter ساکت تر
soundless ساکت
Arabic زبان تازی زبان عربی
glib چرب زبان زبان دار
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
stiller خاموش ساکت
calms ساکت ساکن
stills خاموش ساکت
he stood still ساکت ایستاد
conciliating ساکت کردن
calming ساکت ساکن
calmest ساکت ساکن
pipe down ! <idiom> ساکت باش!
quietest ساکت کردن
to put down ساکت کردن
the sea was lulled دریا ساکت شد
calm ساکت ساکن
lulling ساکت شدن
input socket ساکت ورودی
to lie dormant ساکت بودن
whist ساکت کردن
quiet ساکت کردن
lull ساکت شدن
still خاموش ساکت
conciliates ساکت کردن
tace ساکت باش
conciliated ساکت کردن
h! ساکت باش
calmed ساکت ساکن
tacet ساکت باش
calmer ساکت ساکن
talk down ساکت کردن
conciliate ساکت کردن
mutely بطور ساکت
quieten ساکت کردن
quietened ساکت کردن
silent ساکت بیصدا
quietening ساکت کردن
keep still ساکت باش
stillest خاموش ساکت
silence ساکت کردن
quietens ساکت کردن
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> ساکت باش!
Hush up! <idiom> ساکت باش!
Hush! <idiom> ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> ساکت باش!
silenced ساکت کردن
Shush! <idiom> ساکت باش!
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
silences ساکت کردن
lulls ساکت شدن
silencing ساکت کردن
whish ساکت باش
Keep your trap shut! ساکت باش !
mums ساکت بودن
mum ساکت بودن
Dry up! ساکت باش!
Quiet!silence! خاموش ( ساکت ) !
imperturbable خونسرد ساکت
Silence! <idiom> ساکت باش!
hush ساکت ارام
dead spot منطقه ساکت
assuasive ساکت کننده
lulled ساکت شدن
shush ساکت کردن
feont جلوی
former جلوی
frontward جلوی
silencer فرونشاننده ساکت کننده
unsettled ساکت نشده فروننشسته
silencers فرونشاننده ساکت کننده
mome ادم ساکت وگیج
to hush up ساکت نگاه داشتن
prior پیشین جلوی
in the way جلوی راه
before my very eyes جلوی چشمهایم
sincipital واقع در جلوی سر
fore جلوی درجلو
forward جلوی گستاخ
fore جلوی قایق
at the fore در جلوی کشتی
forwarded جلوی گستاخ
stillest ساکت کردن خاموش شدن
Do you have anything quieter? آیا چیزی ساکت تر دارید؟
still ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
appeasing ساکت کردن تسکین دادن
appease ساکت کردن تسکین دادن
appeased ساکت کردن تسکین دادن
appeases ساکت کردن تسکین دادن
stills ساکت کردن خاموش شدن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
save one's breath <idiom> به صرفت است که ساکت باشی
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
windshields شیشه جلوی اتومبیل
windshield شیشه جلوی اتومبیل
decks سکوی جلوی تانک
bows قسمت جلوی قایق
bow قسمت جلوی قایق
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
afterleech بادبان جلوی قایق
nose spray بسکهای جلوی گلوله
decked سکوی جلوی تانک
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
deck سکوی جلوی تانک
anticum جرز جلوی معبد
bowing قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
prowords کلمات جلوی جملات
foresheets فضای جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
forward echelon رده جلوی نبرد
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
forward area منطقه جلوی رزم
head sail بادبان جلوی دکل
camber انحنای جلوی اسکی
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
cambers انحنای جلوی اسکی
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you! ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com