Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (9 milliseconds)
English
Persian
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
Search result with all words
bow
قسمت جلوی قایق
bowed
قسمت جلوی قایق
bowing
قسمت جلوی قایق
bows
قسمت جلوی قایق
deck
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
decks
سکوی جلوی تانک
prior
پیشین جلوی
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
forward
جلوی گستاخ
forwarded
جلوی گستاخ
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
camber
انحنای جلوی اسکی
cambers
انحنای جلوی اسکی
former
جلوی
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
fore
جلوی درجلو
fore
جلوی قایق
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
afterleech
بادبان جلوی قایق
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
at the fore
در جلوی کشتی
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
feont
جلوی
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
foresheets
فضای جلوی قایق
forward area
منطقه جلوی رزم
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
forward echelon
رده جلوی نبرد
frontward
جلوی
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head sail
بادبان جلوی دکل
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
prowords
کلمات جلوی جملات
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
sincipital
واقع در جلوی سر
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
Other Matches
in the way
جلوی راه
before my very eyes
جلوی چشمهایم
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
anticum
جرز جلوی معبد
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com