Dictiornary-Farsi | جمعیت ثابت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
stationary population	جمعیت ثابت


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
population	جمعیت
rabble	جمعیت
heaping	جمعیت
heap	جمعیت
population [pop.]	جمعیت
herding	جمعیت
full of life	پر جمعیت
gregariously	با جمعیت
companies	جمعیت
company	جمعیت
crowd	جمعیت
crowds	جمعیت
demos	جمعیت
gang	جمعیت
corteges	جمعیت
cortege	جمعیت
desolate	بی جمعیت
many peopled	پر جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
over peopled	پر جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
thronging	جمعیت
thronged	جمعیت
throngs	جمعیت
gangs	جمعیت
society	جمعیت
societies	جمعیت
gaggle	جمعیت
gaggles	جمعیت
mob	جمعیت
mobbed	جمعیت
mobbing	جمعیت
mobs	جمعیت
armies	جمعیت
army	جمعیت
throng	جمعیت
herded	جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
presses	جمعیت
populations	جمعیت
populace	جمعیت
thin	کم جمعیت
bodle	جمعیت
press	جمعیت
herd	جمعیت
thins	کم جمعیت
thinnest	کم جمعیت
thinners	کم جمعیت
herds	جمعیت
thinned	کم جمعیت
heaps	جمعیت
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
multitude	جمعیت کثیر
optimum population	حد مطلوب جمعیت
demotic distribution	توزیع جمعیت
settled	جمعیت دار
multitudes	جمعیت کثیر
knight errantry	جمعیت سلحشوران
young population	جمعیت جوان
people	تن [جمعیت شهری]
aging population	جمعیت سالمند
demography	جمعیت شناسی
demography	جمعیت نگاری
populated	جمعیت دار
urban population	جمعیت شهری
rucks	جمعیت وازدحام
ruck	جمعیت وازدحام
underpopulation	کمبود جمعیت
habitancy	جمعیت سکنه
habitance	جمعیت سکنه
working population	جمعیت شاغل
depopulate	کم جمعیت کردن
depopulated	کم جمعیت کردن
depopulates	کم جمعیت کردن
depopulating	کم جمعیت کردن
population explosion	انفجار جمعیت
population growth	رشد جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
social	جمعیت دوست
population structure	ساخت جمعیت
population structure	ترکیب جمعیت
demographer	جمعیت شناس
demographic transition	گذار جمعیت
bikes	انبوه جمعیت
bike	انبوه جمعیت
people	جمعیت قوم
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
peoples	جمعیت قوم
peopling	جمعیت قوم
peopled	جمعیت قوم
population distribution	توزیع جمعیت
population density	تراکم جمعیت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
the total population	همه جمعیت
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
overpopulation	اضافه جمعیت
depopulation	تخلیه جمعیت
population planning	برنامه ریزی جمعیت
demography	علم جمعیت شناسی
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
flocked	جمعیت دسته پرندگان
flocking	جمعیت دسته پرندگان
gangs	جمعیت تشکیل دادن
templar	عضو جمعیت فراماسون
flocks	جمعیت دسته پرندگان
gang	جمعیت تشکیل دادن
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
flock	جمعیت دسته پرندگان
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
gregariously	از روی جمعیت دوستی
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
party	دسته متشکل جمعیت
populating	دارای جمعیت کردن
populates	دارای جمعیت کردن
populate	دارای جمعیت کردن
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
zero population growth	رشد جمعیت صفر
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
doubling time of population	زمان دو برابر شدن جمعیت
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
the t. population	کلیه جمعیت همه مردم
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
groups	جمعیت گروه بندی کردن
The crowd was pressing against the gate .	جمعیت به درورودی فشار می دادند
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
group	جمعیت گروه بندی کردن
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to crowd out	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
conurbation	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
He forced his way thru the crowd .	بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar	عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestockings	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestocking	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
pareto distribution	در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
hidden momentum of population growth	نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
town fog	نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
settled	ثابت
fixing	ثابت
leger or ledger	ثابت
fix	ثابت
incommutable	ثابت
disputeless	ثابت
inalterable	ثابت
fiducial	ثابت
resolute	ثابت
specific	ثابت
sustains	ثابت
fixes	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
constant	ثابت
sustain	ثابت
sustained	ثابت
constants	ثابت
changeless	ثابت
solids	ثابت
firmer	ثابت
solid	ثابت
steadying	ثابت
firm	ثابت
loyal	ثابت
stable	ثابت
immovable	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
firmest	ثابت
firms	ثابت
pat	ثابت
standstill	ثابت
rugged	ثابت
steadier	ثابت تر
permanent	ثابت
patting	ثابت
patted	ثابت
established	ثابت
steadied	ثابت
pats	ثابت
invariable	ثابت
specifics	ثابت