Dictiornary-Farsi | جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
the streets are very muddy	خیابانها پراز گل است
to send soldiers into the streets	سربازان را به خیابانها فرستادن
Do you have a street map?	آیا نقشه خیابانها را دارید؟
he inherited a large fortune	دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
shapeless	بی ریخت
amorphous	بی ریخت
formless	بی ریخت
uniforms	یک ریخت
uniform	یک ریخت
morphology	ریخت
figuration	ریخت
habitus	ریخت
trimorphous	سه ریخت
dimorphous	دو ریخت
shape	ریخت
shapes	ریخت
isomorphic	هم ریخت
forms	ریخت
formed	ریخت
form	ریخت
built	ریخت
isomorphism	هم ریخت بینی
shape	ریخت اندام
leptomorph	کشیده ریخت
gynandromorphy	ریخت دو جنسی
heteromorphic	دگر ریخت
isomorphic graph	گراف هم ریخت
morphological	ریخت شناختی
polymorphic	چند ریخت
of a fine or beauteous mould	خوش ریخت
morphology	ریخت شناسی
pulse shape	ریخت تپش
He shed his fear . His fear was dispelled.	ترسش ریخت
shapely	خوش ریخت
somatotype	ریخت بدنی
polymorphous	چند ریخت
shapes	ریخت اندام
He shed his fair.	ترسش ریخت
the milk was spilt	شیر ریخت
polymorph	چند ریخت
featured	طرح صورت ریخت
zoomorphism	حیوان ریخت انگاری
featuring	طرح صورت ریخت
features	طرح صورت ریخت
feature	طرح صورت ریخت
high life	زندگی پر ریخت و پاش
blood rushed to his face	خون ریخت درچهره اش
push the panic button <idiom>	از ترس قلبش فرو ریخت
splurge	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
My heart sank.	دلم هری ریخت پایین
it is quite another story now	ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
That jar is broken and that measure spilt . <proverb>	آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
that fruit packs easily	ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
herd	جمعیت
herded	جمعیت
herding	جمعیت
herds	جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
company	جمعیت
thin	کم جمعیت
companies	جمعیت
thinners	کم جمعیت
thinnest	کم جمعیت
bodle	جمعیت
over peopled	پر جمعیت
thinned	کم جمعیت
heaps	جمعیت
populace	جمعیت
societies	جمعیت
society	جمعیت
press	جمعیت
heap	جمعیت
heaping	جمعیت
gangs	جمعیت
gang	جمعیت
corteges	جمعیت
cortege	جمعیت
desolate	بی جمعیت
thins	کم جمعیت
throngs	جمعیت
thronging	جمعیت
thronged	جمعیت
throng	جمعیت
presses	جمعیت
crowd	جمعیت
mobbing	جمعیت
mobbed	جمعیت
rabble	جمعیت
mob	جمعیت
gaggles	جمعیت
gaggle	جمعیت
population	جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
populations	جمعیت
mobs	جمعیت
armies	جمعیت
gregariously	با جمعیت
full of life	پر جمعیت
many peopled	پر جمعیت
crowds	جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
population [pop.]	جمعیت
army	جمعیت
demos	جمعیت
population distribution	توزیع جمعیت
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
social	جمعیت دوست
optimum population	حد مطلوب جمعیت
demography	جمعیت نگاری
the total population	همه جمعیت
knight errantry	جمعیت سلحشوران
population density	تراکم جمعیت
settled	جمعیت دار
underpopulation	کمبود جمعیت
population structure	ترکیب جمعیت
demographer	جمعیت شناس
demographic transition	گذار جمعیت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
demotic distribution	توزیع جمعیت
young population	جمعیت جوان
stationary population	جمعیت ثابت
habitance	جمعیت سکنه
population structure	ساخت جمعیت
aging population	جمعیت سالمند
urban population	جمعیت شهری
working population	جمعیت شاغل
habitancy	جمعیت سکنه
population growth	رشد جمعیت
multitude	جمعیت کثیر
multitudes	جمعیت کثیر
population explosion	انفجار جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
peoples	جمعیت قوم
ruck	جمعیت وازدحام
rucks	جمعیت وازدحام
peopled	جمعیت قوم
people	جمعیت قوم
populated	جمعیت دار
depopulate	کم جمعیت کردن
depopulates	کم جمعیت کردن
peopling	جمعیت قوم
bikes	انبوه جمعیت
people	تن [جمعیت شهری]
bike	انبوه جمعیت
demography	جمعیت شناسی
depopulating	کم جمعیت کردن
overpopulation	اضافه جمعیت
depopulation	تخلیه جمعیت
depopulated	کم جمعیت کردن
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
zero population growth	رشد جمعیت صفر
gregariously	از روی جمعیت دوستی
populating	دارای جمعیت کردن
population planning	برنامه ریزی جمعیت
templar	عضو جمعیت فراماسون
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
party	دسته متشکل جمعیت
populates	دارای جمعیت کردن
populate	دارای جمعیت کردن
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
flocks	جمعیت دسته پرندگان
flock	جمعیت دسته پرندگان
flocked	جمعیت دسته پرندگان
gang	جمعیت تشکیل دادن
flocking	جمعیت دسته پرندگان
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
gangs	جمعیت تشکیل دادن
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
demography	علم جمعیت شناسی
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
doubling time of population	زمان دو برابر شدن جمعیت
group	جمعیت گروه بندی کردن
groups	جمعیت گروه بندی کردن
the t. population	کلیه جمعیت همه مردم
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
The crowd was pressing against the gate .	جمعیت به درورودی فشار می دادند
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
conurbation	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
to crowd out	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
demand factors	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
muchness	زیادی
immenseness	زیادی
greatly	به زیادی
profuseness	زیادی
intenseness	زیادی
wealth	زیادی
heaviness	زیادی
profoundness	زیادی