English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
Other Matches
canvassed جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
mustering احضار کردن جمع اوری کردن
muster احضار کردن جمع اوری کردن
mustered احضار کردن جمع اوری کردن
musters احضار کردن جمع اوری کردن
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
makes درست کردن ساختن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
innovated نو اوری کردن
innovate نو اوری کردن
innovates نو اوری کردن
innovating نو اوری کردن
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
compile جمع اوری کردن
to get in جمع اوری کردن
collection جمع اوری کردن
to beat up for جمع اوری کردن
compiles جمع اوری کردن
marshall جمع اوری کردن
marshalling جمع اوری کردن
muster جمع اوری کردن
to round up جمع اوری کردن
to put in mind یاد اوری کردن
recover جمع اوری کردن
get in جمع اوری کردن
massing جمع اوری کردن
masses جمع اوری کردن
mass جمع اوری کردن
compiled جمع اوری کردن
collects جمع اوری کردن
recovering جمع اوری کردن
collecting جمع اوری کردن
collect جمع اوری کردن
compiling جمع اوری کردن
collections جمع اوری کردن
recovers جمع اوری کردن
mustered جمع اوری کردن
raking جمع اوری کردن
rake جمع اوری کردن
culled جمع اوری کردن
cull جمع اوری کردن
culling جمع اوری کردن
culls جمع اوری کردن
mustering جمع اوری کردن
musters جمع اوری کردن
round on جمع اوری کردن
rakes جمع اوری کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
gird اماده کردن محکم کردن
list شیار کردن اماده کردن
scrounge علیق جمع اوری کردن
scrounges علیق جمع اوری کردن
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
scrounging علیق جمع اوری کردن
raise money جمع اوری کردن پول
rally دوباره جمع اوری کردن
convocate احضارکردن جمع اوری کردن
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
scrounged علیق جمع اوری کردن
rallied دوباره جمع اوری کردن
vernalize میوه اوری را تسریع کردن
rallies دوباره جمع اوری کردن
reintegrate دوباره جمع اوری ومتحد کردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
stacks جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked جمع اوری و منظم کردن وسایل
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
stack جمع اوری و منظم کردن وسایل
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
ingross جمع اوری کردن نیروی خودی
ingross تحریر کردن جمع اوری نیروها
primed اماده کردن
draft اماده کردن
provides اماده کردن
supply اماده کردن
provide اماده کردن
supplying اماده کردن
get ready اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
readies اماده کردن
supplied اماده کردن
harnessing اماده کردن
harnessed اماده کردن
make ready اماده کردن
accommodated اماده کردن
pre treatment اماده کردن
accommodates اماده کردن
belay اماده کردن
primes اماده کردن
readying اماده کردن
ready اماده کردن
drafts اماده کردن
readied اماده کردن
drafted اماده کردن
harness اماده کردن
confect اماده کردن
unlimber اماده کردن
prime اماده کردن
to string up اماده کردن
preparation اماده کردن
preparing اماده کردن
preparations اماده کردن
sets اماده کردن
set اماده کردن
prepares اماده کردن
prepare اماده کردن
setting up اماده کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviews مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interview مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviewed مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviewing مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
formulation تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
forearms قبلا اماده کردن
gear کردن اماده کارکردن
set up اماده تیراندازی کردن
geared کردن اماده کارکردن
trains اماده کردن اسب
train اماده کردن اسب
to fit with اماده کردن برای
knock-up سردستی اماده کردن
forearm قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
gears کردن اماده کارکردن
knock up سردستی اماده کردن
trained اماده کردن اسب
fitting out اماده کردن ناو
do up اماده استفاده کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
make ready اماده شدن حاضر کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
spots کشف کردن اماده پرداخت
get ready اماده شدن حاضر کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com