Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English
Persian
total
جمله سرجمع
totaled
جمله سرجمع
totaling
جمله سرجمع
totalled
جمله سرجمع
totalling
جمله سرجمع
totals
جمله سرجمع
Other Matches
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
sum total
سرجمع
across the board
سرجمع
totaling
سرجمع کردن
totals
سرجمع کردن
totaled
سرجمع کردن
totalled
سرجمع کردن
total
سرجمع کردن
totalling
سرجمع کردن
grossing
وزن سرجمع چیزی
tot
سرجمع حاشیه نویسی
totally
بطور سرجمع رویهمرفته
tots
سرجمع حاشیه نویسی
grossest
وزن سرجمع چیزی
hotch
سرجمع کردن دارایی
overhead
مخارج کلی سرجمع
grossed
وزن سرجمع چیزی
gross
وزن سرجمع چیزی
grosser
وزن سرجمع چیزی
grosses
وزن سرجمع چیزی
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
outright
جمله
outrightly
جمله
inclusive of
<prep.>
از جمله
amongst
از جمله
including
<prep.>
از جمله
comprising
<prep.>
از جمله
among the rest
از ان جمله
sentence
جمله
terming
جمله
mongst
از جمله
sentencing
جمله
sentence
جمله
term
جمله
sentences
جمله
termed
جمله
residual term
جمله باقیمانده
word choice
جمله بندی
declaration statement
جمله تعریفی
control statement
جمله کنترلی
residual term
جمله پسماند
compound statement
جمله مرکب
one word sentence
جمله تک واژهای
assignment statement
جمله جایگزینی
an involed sentence
جمله پیچدار
sentence fragment
جمله جزء
sentence adverb
قید جمله ای
wordage
جمله بندی
statement label
برچسب جمله
choice of words
جمله بندی
final term
جمله نهایی
executable statement
جمله اجرایی
error term
جمله خطا
definiens
جمله تعریفی
stochastic term
جمله تصادفی
loose sentence
جمله بیربط
wording
جمله بندی
diction
جمله بندی
verbiage
[American English]
جمله بندی
terming
جمله طیفی
terming
جمله عبارت
termed
جمله طیفی
termed
جمله عبارت
term
جمله طیفی
term
جمله عبارت
double talk
جمله دو پهلو
term
جمله
[ریاضی]
mathematical term
جمله
[ریاضی]
parenthesis
جمله معترضه
periods
جمله کامل
middling
جمله مشترک
period
جمله کامل
clause
جزئی از جمله
clauses
جزئی از جمله
proviso
جمله شرطی
provisos
جمله شرطی
sentence completion test
ازمون تکمیل جمله
reporter
جمله ساز نویسنده ناصادق
subroutine reentry
ورود جمله به زیرروال
job control statement
جمله کنترل برنامه
period
نقطه پایان جمله
impresa
نشانه جمله شعاری
parse
جمله راتجزیه کردن
parsed
جمله راتجزیه کردن
parses
جمله راتجزیه کردن
full point
نقطه پایان جمله
punch line
جمله اساسی واصلی
punch-line
جمله اساسی واصلی
punch-lines
جمله اساسی واصلی
term symbol
نشانه جمله طیفی
colloquialisms
جمله مرسوم درگفتگو
job control statement
جمله کنترل کار
nonexecutable statement
جمله غیر اجرایی
monomial
دارای فقط یک جمله
periods
نقطه پایان جمله
colloquialism
جمله مرسوم درگفتگو
sawing
لغت یا جمله ضرب المثل
predicatively
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
sawed
لغت یا جمله ضرب المثل
saws
لغت یا جمله ضرب المثل
armless
<adj.>
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
restrictive
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
saw
لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist
جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation
علائم مخصوص جمله جبری
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog
<adj.>
<idiom>
پر جنگ و جدال
[در آخر جمله می آید]
How can I make such pilot
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
The sentence doesnt convey the meaning.
این جمله معنی رانمی رساند
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
vinculum
خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
geometric mean
فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
insert
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
inserts
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
half long
حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
approachable
[accessible to most people]
هم مشرب
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
tag line
جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable
[accessible to most people]
همخو
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
transversal
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
approachable
[accessible to most people]
کمک کننده
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
augmentation
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
do
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
cabling
نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase
بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
to add something
[up or together]
چیزی را جمع کردن
[سرجمع کردن]
[جمع زدن]
[ریاضی]
to total something up
چیزی را جمع کردن
[سرجمع کردن]
[جمع زدن]
[ریاضی]
to sum something up
چیزی را جمع کردن
[سرجمع کردن]
[جمع زدن]
[ریاضی]
one for one
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
recursive equations
معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
mathematical school
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording
جمله بندی کلمه بندی
rose motif
نگاره گل رز
[در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com